گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت

ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت

مخمور باده ی طرب انگیز شوق را

جامی نداد وز هر جدائی چشاند و رفت

گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم

از من رمید و توسن بختم رماند و رفت

چون صید او شدم من مجروح خسته را

در بحر خون فکند و جنیبت براند و رفت

جانم چو رو بخیمه روحانیان نهاد

تن را در این حظیره سفلی بماند و رفت

خون جگر چو در دل من جای تنگ یافت

گلگون ز راه دیده ز صحرا براند و رفت

گل در حجاب بود که مرغ سحرگهی

آمد بباغ و آنهمه فریاد خواند و رفت

چو بنده را سعادت قربت نداد دست

بوسید آستانه و خدمت رساند و رفت

بر خاک آستان تو خواجو ز درد عشق

دامن برین سراچه ی خاکی فشاند و رفت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
وحشی بافقی

گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت

آتش به جای آب ز چشمم فشاند و رفت

آمد چو باد و مضطربم کرد همچو برق

وز آتشم زبانه به گردون رساند و رفت

برخاستم که دست دعایی برآورم

[...]

جویای تبریزی

دوش آمد و به روز سیاهم نشاند و رفت

با من نبود جز دلی آنهم ستاند و رفت

بگذشت نوبهار و فزون شد جنون مرا

گل تخم خار خار تو در دل فشاند و رفت

شب را چسان به صبح رسانم کجا روم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه