گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

گر به فریب می‌کشی ور به عتاب می‌کشی

دل به تو می‌کشد مرا زانک لطیف و دلکشی

آب حیات می‌برد لعل لب چو آتشت

وآب نبات می‌چکد زان لب لعل آتشی

حاصل من ز خطّ تو نیست به جز سیه‌رخی

پایهٔ من ز زلف تو نیست به جز مشوّشی

تیر ترا منم هدف گر تو خدنگ می‌زنی

تیغ ترا منم سپر گر تو اسیر می‌کشی

زلف تو در فریب دل چند کند سیه‌گری

چشم تو در کمین جان چند کند کمانکشی

چون دم خوش نمی‌زنم بی لب لعل دلکشت

بار غم تو چون کنم گر نکشم به ناخوشی

خواجو از آتش رخش آب رخت به باد شد

زانک چو زلف هندویش بر سر آب و آتشی

 
 
 
حمیدالدین بلخی

از غایت تنزه و خوبی و دلکشی

پنداشتم که جنت عدنست از خوشی

در سر کشیده شاخ شجرهای اوحلل

در بر گرفته خاک چمن های او وشی

بر گلبنان گنبد اخضر نهاد او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
اثیر اخسیکتی

ای صورت تو آیت زیبائی و خوشی

نقشی کجا چو قامت آن دلربا کشی

بر فرق خاک تیره در دست آب پاک

ز آنروی آبدار گل لعل آتشی

زلفی چنانک، شام سر آسیمه بر شفق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اثیر اخسیکتی
مولانا

ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی

دم می‌دهی تو گرم و دم سرد می‌کشی

خالی است اندرون تو از بند لاجرم

خالی کننده دل و جان مشوشی

نقشی کنی به صورت معشوق هر کسی

[...]

حسین خوارزمی

حیف آیدم که چون تو نگار پریوشی

گردد ندیم و همنفس دیو ناخوشی

تا عالمی نسوزد از این آه آتشین

از خون دیده میزنم آبی بآتشی

عشاق را بقامت تو دل همی کشد

[...]

جامی

با هر که غیر ماست چو شیر و شکر خوشی

با ما چه موجب است که چون آب و آتشی

ما همچو آب در قدمت سر نهاده ایم

ای سرو سرفراز سر از ما چه می کشی

می گفت شانه با سر زلفت که از چه رو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه