گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامی
که آفتاب بلندی چو بر کناره ی بامی
کنون تو سرو خرامان بگاه جلوه ی طاوس
هزار بار سبق برده ئی بکبک خرامی
گرم قبول کنی همچو بندگان بارادت
بدیده گر بنشینی بایستم بغلامی
اگرچه غیرتم آید که با وجود حریفان
مثال آب حیاتی که در میان ظلامی
اگر چراغ نباشد مرا تو چشم و چراغی
ور آفتاب نباشد مرا تو ماه تمامی
ز شام تا بسحر شمع وار پیش وجودت
بسوختیم ولکن دلت نسوخت ز خامی
مگر تو باغ بهشتی نگویمت که چو حوری
مرا تو جان و جهانی ندانمت که کدامی
براه بادیه ما را بمان بخار مغیلان
شب رحیل که گفتیم ترک جان گرامی
محّب دوست نیندیشد از جفای رقیبان
ترا که شوق حرم نیست غم بود ز حرامی
چه باشد ار بعنایت نظر کنی سوی خواجو
چرا که لطف تو عامست و آن ستم زده عامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و محبت میپردازد و به رابطه عمیق شاعر با معشوقش اشاره دارد. شاعر تاکید میکند که اگر نور خورشید نباشد، معشوقش مانند ماه تمام است و زیبایی او در قلبش جای دارد. او حالتی از خضوع و بندگی را نشان میدهد و از معشوق میخواهد که او را بپذیرد و محبتش را درک کند. با وجود چالشهایی از طرف رقیبان و غمهایی که میانشان وجود دارد، شاعر امیدوار است که عشق و مهربانی معشوق بتواند بر تمام موانع چیره شود. در انتها، با بیانی عمیق بیان میکند که محبت واقعی، از غم و جفا میگذرد و در جستجوی ارتباطات معنوی و انسانی است.
هوش مصنوعی: اگر خورشید نباشد، تو مانند ماهی خوش چهرهای هستی، زیرا در بلندی مثل آفتاب بر لبهی بام جلوه میکنی.
هوش مصنوعی: اکنون تو همچون درخت سرو به آرامی در حال حرکت هستی و در زمان جلوهگری مانند طاووس، هزار بار از پرواز بینظیری برخوردار هستی و به آرامی و زیبایی جلوه میکنی.
هوش مصنوعی: اگر تو به من محبت کنی و مانند بندگان با من رفتار کنی، من هم در کنار تو مینشینم و به خدمتگذاری تو میپردازم.
هوش مصنوعی: هرچند که حس غیرت من مانع میشود که بپذیرم با وجود رقبایی که در اطرافم هستند، همچنان امید و زندگی وجود دارد که مانند آبی حیاتبخش در دل تاریکی میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر نور و روشنی وجود نداشته باشد، تو برای من مانند آن چراغ و روشنایی هستی؛ و اگر خورشید نباشد، تو برای من مانند ماهی تمامعیار و کامل هستی.
هوش مصنوعی: از غروب تا سپیده دم مانند شمع در کنار تو ذوب شدیم، اما دل تو به خاطر خامی ما نسوخت.
هوش مصنوعی: آیا تو را بهشتی میدانم، وقتی که وجودت برای من چون حوری است؟ نمیدانم تو در کجای این دنیا قرار داری.
هوش مصنوعی: در میانه بیابان، ما هنوز در حال سفر هستیم و باید از بخار آبادی که نامش مغیلان است عبور کنیم. شب هنگام به سفرمان ادامه میدهیم، زیرا صحبتهایی در مورد ترک کردن جان عزیزمان داشتیم.
هوش مصنوعی: آدمی که عاشق دوست است، به بدیها و کینهتوزیهای رقبا فکر نمیکند. زیرا اگر شوق و محبت به معشوق در دل باشد، دیگر غم و اندوه از کارهای ناپسند دیگران اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر توجه و عنایت تو به خواجو باشد، چه اشکالی دارد؟ زیرا لطف و رحمت تو شامل حال همه است و آن ستمدیده هم فردی معمولی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بامداد درآورد دلبرم جامی
به ناشتاب چشانید خام را خامی
نه بادهاش ز عصیر و نه جام او ز زجاج
نه نقل او چو خسیسان به قند و بادامی
به باد باده مرا داد همچو که بر باد
[...]
نه از ره ست که گوییم کبک خوش گامی
که کبک قهقهه بر خود زند چو بخرامی
ز شرم سر به گریبان فرو برد غنچه
اگر به باغ روی، کان چنان گل اندامی
چو ذره زیر و زبر می شوند مشتاقان
[...]
اگر بروی ترش کار فقر راست شدی
کدوی سرکه بدی با یزید بسطامی
و گر بخرقه ازرق تمام گشتی کار
تغار نیل بدی شیخ احمد جامی
و گر برقص کسی شهره و علم بودی
[...]
چو گل به لطف نو زد ان نازک اندامی
درید پیرهن نیکوئی به بد نامی
دلم به شام سر زلف توست و میترسم
که باز بشکنی این آبگینه شامی
یکی که میبرد آرام دل به شیوه چشم
[...]
ز نام بهره نبردیم غیر بدنامی
ز کام صرفه نبردیم غیر ناکامی
شکست شیشه تقوی ز سنگ رسوایی
گسست سجه طاعت به دست بدنامی
بیار باده که این آتش سلامتسوز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.