صبحست ساقیا می چون آفتاب کو
خاتون آب جامه ی آتش نقاب کو
چون لعل آبدار ز چشمم نمی رود
از جام لعل فام عقیق مذاب کو
درمانده ایم با دل غمخواره می کجاست
در آتشیم با جگر تشنه آب کو
اکنون که مرغ پرده ی نوروز می زند
ای ماه پرده ساز خروش رباب کو
دردیکشان کوی خرابات عشق را
بیرون ز گوشه ی جگر آخر کباب کو
گفتم چو بخت خویش مگر بینمت بخواب
لیکن ز چشم مست تو پروای خواب کو
خواجو که یک نفس نشدی خالی از قدح
مخمور تا بچیند نشیند شراب کو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و دلتنگی میپردازد. شاعر در ابتدا از ساقی میخواهد که چون آفتاب تابان، آب و جامی برای او بیاورد. او همچنین به زیبایی و جذابیت معشوقش با تشبیهات مختلف اشاره میکند. شاعر از غم و تشنگی دلخوشی خود سخن میگوید و در جستجوی نوشیدنیای است که بتواند آتش درونش را فرو بنشاند. او امید دارد که در روز نوروز بتواند شادی و سرور را تجربه کند و به یاد معشوقش است. در نهایت، شاعر از حالت مستی و غوطهوری در عشق میگوید و به یادآوری لحظات خوش میپردازد.
هوش مصنوعی: صبح است و ای ساقی، بیا که همچون خورشید، شراب بیاور. ای خاتون، چرا آب را چون لباس آتشین نپوشیدهای؟
هوش مصنوعی: چشم من به زیباییای چون لعل آبدار مینگرد و این دیدن، من را از جام سرخ رنگی که شبیه به عقیق ذوب شده است، دور نمیکند.
هوش مصنوعی: ما در عذاب و困困یم و دل ما پر از غم است، نمیدانیم چه کنیم. در حالی که در آتش و مصیبت هستیم، جگرمان تشنه آب است و به دنبال نجات میگردیم.
هوش مصنوعی: هماکنون که پرنده خوشی و بهار را به پرواز درآورده است، ای ماهی که پرده را به زیبایی میزنی، صدا و نواي ساز و رباب کجاست؟
هوش مصنوعی: دردهای عاشقان در کوچههای خرابات عشق امانم را بریده، به گونهای که آخرین لذت زندگیام هم به حالت کباب شده درآمده است.
هوش مصنوعی: گفتم شاید در خواب تو را ببینم، اما نگران چشمان مست تو هستم که اجازه نمیدهند بخوابم.
هوش مصنوعی: خواجو میگوید که حتی برای یک لحظه هم نباید از شراب و لذت آن بینصیب باشی تا زیبایی و خوشی را تجربه کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن بزم عیش ساقی و جام شراب کو
و آن مستی محبت و آن اضطراب کو
گیرم که روی گل نگرم از هوای دوست
آن شیوه و کرشمه و ناز و عتاب کو
گلشن همان و مرغ همان شاخ گل همان
[...]
اینک رسید وعده، گشاد نقاب کو
رفتیم تا دریچهٔ صبح، آفتاب کو
جامی کشیده محتسب و فتنه می کند
کو تازیانهٔ ادب، احتساب کو
خونم حلال بر تو ولی داور جزا
[...]
شبهای هجر خواب به چشم پر آب کو؟
یا خواب بخت چشم مرا بخت خواب کو؟
تا کی شب سیاه فراق آخر ای فلک
هنگام صبح و روشنی آفتاب کو؟
گیرم نپرسد از تو کس امروز جرم من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.