گنجور

 
خواجوی کرمانی

ما را ز پرده ی تو دل از پرده شد بدر

بردار پرده ای ز پس پرده پرده در

گر ماه خوانمت نبُود ماه سر و قد

ور سرو گویمت نبُود سرو سیمبر

کس ماه را ندید که پوشد زره ز مشک

کس سرو را نگفت که بندد چو نی کمر

لعل تو شکّریست ازو رفته آب قند

خط تو طوطیئیست پرافکنده بر شکر

جانم ز تاب مهر تو شمعیست در گداز

چشمم ز شوق لعل تو دُرجیست پرگهر

عنقای قاف عشقم و عشق تو گوئیا

مرغیست هر دو کون در آورده زیر پر

چون صبر نیست کز تو نظر بر توان گرفت

یکباره برمگیر ز بیچارگان نظر

ور زانک از درم نتوانی در آمدن

باری ز دل چگونه توانی شدن بدر

هرگه که در برابر خواجو گذر کنی

صد بار باز در دل تنگش کنی گذر

 
 
 
جدول قرآن کریم
شهید بلخی

در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگار

دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر

عنصری

سروست و بت نگار من آن ماه جانور

ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر

فرخی سیستانی

باری ندانمت که چه خو داری ای پسر

تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر

همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق

همچون مه گرفته درون آییم ز در

رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ

سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر

کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر

منوچهری

آن سوسن سپید شکفته به باغ در

یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر

پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر

کز نیل ابره استش و از عاج آستر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه