گنجور

 
خاقانی

مبر ای خواجه آب خاقانی

که زوال آب عمر تو ببرد

هرکه برگش دهد شکستن دل

بشکند شاخ عمر و بر نخورد

چون به نیکان کسی بد اندازد

بدش افتد چو نیک درنگرد

رگ چشم حیا کسی که برید

رگ جان بقاش اجل ببرد

بر عزیزان کسی که خواری کرد

زود گردد ذلیل و درگذرد

هرکه آرد به روی نیکان بد

هم نتیجهٔ بدیش پی سپرد

نامهٔ مصطفی درد پرویز

جامهٔ جان او پسر بدرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

اشتر گرسنه کسیمه برد

کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد

کسایی

نانوردیم و خوار و این نه شگفت

که برِ ورد، خار نیست نورد

مردم اندر خور زمانه شده‌ست

نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد

عنصری

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد

کوه یر نوف شد هوا پر گرد

مسعود سعد سلمان

شعر سید محمد ناصر

دل من شاد کرد و خرم کرد

شدم از گرمی طبیعی پوست

همچو تشنه که آب باید سرد

بر دل من نشاط رامش یافت

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

صدر اسلام زنده گشت و نمرد

گرچه صورت به خاک تیره سپرد

در جهان بزرگ ساخت مکان

هم بخردان گذاشت عالم خرد

پس تو گویی که مرثیت گویش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۸ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه