گرنه عشق او قضای آسمانستی مرا
از بلای عشق او روزی امانستی مرا
گر مرا روزی ز وصلش بر زمین پای آمدی
کی همه شب دست از او بر آسمانستی مرا
گرنه زلف پرده سوز او گشادی راز من
زیر این پرده که هستم کس چه دانستی مرا
بر یقینم کز فراق او به جان ایمن نیم
وین نبودی گر به وصل او گمانستی مرا
آفت جان است و آنگه در میان جان مقیم
گرنه در جان اوستی کی باک جانستی مرا
مرقد خاقانی از فرقد نهادی بخت من
گر به کوی او محل پاسبانستی مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق عاشقانه است. شاعر از عشق معشوقش به عنوان قضا و قدر آسمانی یاد میکند و میگوید که این عشق او را از بلایا و مصائب رهانیده است. او به شدت به وصال معشوق نیاز دارد و اشاره میکند که اگر نتواند او را ببیند، در رنج و عذاب خواهد بود. شاعر همچنین به رازهای نهفته در زلف معشوق اشاره میکند و میگوید که بدون او، کسی او را نمیشناسد و به این نتیجه میرسد که زندگی بدون عشق معشوقش بیمعنا و دردناک است. در نهایت، شعر به احساس تنهایی و فراق اشاره دارد و میگوید که اگر نبید دمی در کنار معشوقش باشد، چه زندگی تلخی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر عشق او تقدیر آسمانی من نیست، پس چرا عشق او هر روز مرا از بلاها و مشکلات نجات میدهد؟
هوش مصنوعی: اگر روزی به وصال او برسم و بر زمین بایستم، آیا غیر از این است که همه شب، دستم به خاطر او به آسمان دراز خواهد بود؟
هوش مصنوعی: اگر نه آنکه زلف دلربای او پرده را کنار بزند، کسی راز من را از زیر این پرده نمیداند که من کیستم.
هوش مصنوعی: من مطمئن هستم که از جدایی او در امان نیستم و اگر میدانستی که به وصالش میرسم، چنین احساسی نداشتم.
هوش مصنوعی: آفت جان، و در عین حال در دل جان ساکن است. اگر او در جان نیست، پس چرا وجود من را درک نمیکنی؟
هوش مصنوعی: اگر بخت من در جایی قرار گیرد که خاقانی خوابیده است، من نیز در کوی او مثل یک نگهبان چمنا میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.