خود لطف بود چندان ای جان که تو داری
دارند بتان لطف نه چندان که تو داری
بر مرکب خوبی فکنی طوق ز غبغب
دستارچه زان زلف پریشان که تو داری
بالله که عجب نیست گر از تابش غبغب
زرین شود آن گوی گریبان که تو داری
بر شکرت از پر مگس پرده چه سازی
ای من مگس آن شکرستان که تو داری
گفتی که برو گر مگسی برننشینی
هم مورچهام بر سر آن خوان که تو داری
مژگانت مرا کشت که یک موی نیازرد
وین نیست عجب زان سر مژگان که تو داری
بگشای به دندان گره از رشتهٔ جانم
تا درد چنم زان سر دندان که تو داری
گفتی که چه سر داری در عشق نگوئی
دارم سر پای تو به آن جان که تو داری
بردی دل خاقانی از آن سان که تو دانی
میدار به زنهارش از آن سان که تو داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره محبت و زیبایی معشوق صحبت میکند. شاعر به توصیف ویژگیهای خاص و منحصر به فرد معشوق میپردازد و میگوید که هیچکس به اندازه او لطف و زیبایی ندارد. او از عشق و دلدادگیاش میگوید و به صورتی استعاری به اشتیاق و نیازهای خود اشاره میکند. در حقیقت، شاعر به قدرت تأثیرگذاری معشوق بر روح و دلش اذعان دارد و از او میخواهد که به عشقش اهمیت دهد و درک کند که احساسات او چقدر عمیق و شدید است.
هوش مصنوعی: ای جان، تو آنچنان لطف و زیبایی داری که دیگر معشوقان به اندازه تو خوشلطافتی ندارند.
هوش مصنوعی: اگر بر اسب خوبی سوار شوی و بر گردن او زین بگذاری، آن دستارچه که بر روی زلفهای آشفتهات است، نشان از زیبایی و جذابیت تو دارد.
هوش مصنوعی: به خدا قسم، تعجبی ندارد اگر آن گوی با گردن طلایی که تو داری، به خاطر تابش نورش، به شکلی زیبا درآید.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به یکدیگر اشاره میکند و از لذتها و زیباییهایی که در دسترس است سخن میگوید. او به مگسی تشبیه میشود که در دنیای شیرینیها و خوشیها زندگی میکند و به نوعی نشان از تعلق خاطر و وابستگی به آن زیباییها دارد. در واقع، صحبت از این است که وقتی جلوی زیبایی و شگفتیای ایستادهای، نمیتوان از آن غافل شد.
هوش مصنوعی: گفتی برو اگر مگس بر روی خوان تو ننشیند، من هم مانند آن مورچهای هستم که بر سر سفرهای که تو داری نمیایستم.
هوش مصنوعی: چشمان تو مرا به شدت دچار درد کردند و حتی یک تار مو از تو آسیب نمیبیند. جای شگفتی نیست که چشمان زیبا و گیرایت چنین تاثیری بر من گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: دندانهای تو را به من نشان میدهد که برای رهایی از درد و رنج جانم، گرهای را باید باز کنم.
هوش مصنوعی: تو پرسیدی که در عشق چه رازهایی برای گفتن داری، من هم تنها راز من این است که همه وجودم را به پای تو نثار کردهام، همانطور که تو جان با ارزشی داری.
هوش مصنوعی: دل خاقانی را به طرز خاصی ربودی، پس در نگهداری از زنهار او چنان که خودت میدانی، دقت کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تنگ شکرست این دهن ایجان که تو داری
رشک قمرست این رخ رخشان که تو داری
یکلحظه دل اندر بر من جمع نباشد
ز آشوب سر زلف پریشان که تو داری
در حسن توئی یوسف و این طرفه که ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.