تا مرا سودای تو خالی نگرداند ز من
با تو ننشینم به کام خویشتن بیخویشتن
خار راه خود منم خود را ز خود فارغ کنم
تا دوئی یکسو شود هم من تو گردم هم تو من
باقی آن گاهی شوم کز خویشتن یابم فنا
مرده اکنونم که نقش زندگی دارم کفن
جان فشان و راد زی و راهکوب و مرد باش
تا شوی باقی چو دامن برفشانی زین دمن
ای طریق جستجویت همچو خویت بوالعجب
راه من سوی تو چون زلفت دراز و پرشکن
من که چو کژدم ندارم چشم و بیپایم چو مار
چون توانم دید ره یا گام چون دانم زدن
مرغ جان من در این خاکی قفس محبوس توست
هم تو بالش برگشا و هم تو بندش برشکن
تا اگر پران شود کوی تو سازد آشیان
یا گرش قربان کنی زلف تو باشد بابزن
سالها شد تا دل جانپاش ازرقپوش من
معتکفوار اندر آن زلف سیه دارد وطن
از در تو برنگردم گرچه هر شب تا به روز
پاسبانان بینم آنجا انجمن در انجمن
در ازل بر جان خاقانی نهادی مهر مهر
تا ابد بیرخصت خاقان اعظم برمکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از longing و عشق عمیق شاعر به معشوق است. شاعر میخواهد از خود بگذرد و به یکدلی با معشوق دست یابد. او در تلاش است تا خود را از تعلقات دنیوی رها کند و به وحدت با معشوق برسد. شاعر احساس میکند که زندگیاش تحت تأثیر این عشق قرار دارد و به نوعی دچار فنا و مرگ معنوی است. او به جستجوی معنای زندگی و راهیابی به معشوق ادامه میدهد و آرزو دارد که در نهایت به وصال برسد. همچنین، او از ناکامی و محدودیتهای خود سخن میگوید و به قدرت معشوق برای رهاییاش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که خیال تو مرا از خودم دور نکند، با تو نخواهم نشست که در این حالت هیچ چیز از خودم ندارم و به آرامش نمیرسم.
هوش مصنوعی: من خودم را مانند خاری در مسیر زندگی میبینم و تصمیم دارم که از خودم جدا شوم تا دوگانگی کنار برود. به این ترتیب، هم تو و هم من به یکدیگر تبدیل میشویم.
هوش مصنوعی: گاهی این احساس را دارم که به سمت نابودی میروم، در حالی که همچنان درگیر زندگی و ظواهر آن هستم. به نوعی، مانند مردهای هستم که فقط زینتهای زندگی را به همراه دارم.
هوش مصنوعی: جان خود را فدای رستاخیز کن و با شجاعت پیش برو و مردانگی را فراموش نکن. تا زمانی که به جاودانگی دست یابی، مانند برف که بر زمین میریزد و سپس از بین میرود، نتوانی از آن دست بکشید.
هوش مصنوعی: ای راهی که به دنبال تو هستم، همچون خودت پر از شگفتیست. مسیر من به سمت تو مانند زلفت، طولانی و شکننده است.
هوش مصنوعی: من که مانند کژدم با چشم بسته و بدون پا مانند مار هستم، چگونه میتوانم راه را ببینم یا قدم بردارم، در حالی که نمیدانم چطور باید عمل کنم؟
هوش مصنوعی: روانم در این دنیای مادی گرفتار توست. تو هم بال و پرش را باز کن و هم بندهایش را از هم بگسل.
هوش مصنوعی: اگر کوی تو ویران شود، دل من میسازد آشیانهای جدید، و حتی اگر مجبور شوم قربان زلف تو شوم، آن زلف میشود دروازهای برای من.
هوش مصنوعی: سالهاست که دل عاشق من، مانند یک زاهد در کنار زلفهای سیاه او، به تفکر و زهد مشغول است و در همین جا ساکن شده است.
هوش مصنوعی: هرگز از در تو دور نمیشوم، حتی اگر هر شب تا صبح نگهبانان را ببینم که آنجا گرد هم آمدهاند.
هوش مصنوعی: در ابتدا محبت و مهر خود را بر دل خاقانی قرار دادی و تا ابد این محبت را بدون اجازه خاقان بزرگ از دل او نبر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن
سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان
ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن
خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن
همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون
نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن
راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو
[...]
سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من
سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه
در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام
[...]
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن
هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند
گویی اندر روح تو مضمر همیگردد بدن
گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب
[...]
ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن
روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن
مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق
سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن
از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.