زهر با یاد تو شکر گردد
شام با روی تو سحر گردد
درد عشق تو بوالعجب دردی است
که چو درمان کنم بتر گردد
نتواند نشاند درد دلم
گر صفاهان به گلشکر گردد
میکشم رطل عشق تا بغداد
هم کشم گر ز سر بدر گردد
بر تو تا زندهام دگر نکنم
گرچه کار جهان دگر گردد
برنگردم من از تو تا عمر است
آن ندانم که عمر بر گردد
خاک روبی است بنده خاقانی
کز قبول تو نامور گردد
بنده خاقانی از تو سرور گشت
بس نماند که تاجور گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگی عمیق شاعر به معشوقش است. شاعر میگوید که حتی زهر نیز با یاد معشوق به شیرینی تبدیل میشود و شب با چهره او به صبح میرسد. درد عشقش توصیف میشود به عنوان دردی عجیب که با درمانش بیشتر میشود. او عشقش را به اندازهای عمیق میداند که حتی اگر به صفاهان و گل شکر برود، نخواهد توانست دردی که در قلبش است را آرام کند. او برای رسیدن به معشوقش تا بغداد خواهد رفت و هرگز از او روی برنمیگرداند. شاعر همچنین به مقام و ارادت خود نسبت به معشوق اشاره میکند و بیان میکند که از داشتن او سرافراز و نامور شده است. در نهایت، او تأکید میکند که محبتش به معشوق همیشگی و پایدار خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که تلخ و ناگوار باشد، با یاد تو به شیرینی و خوشی تبدیل میشود و شب با زیبایی تو به بامداد روشن و دلانگیز مبدل میشود.
هوش مصنوعی: درد عشق تو دردی عجیبی است که هرگاه سعی میکنم آن را درمان کنم، بدتر میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه اصفهان به زیبایی گل و شیرینی شکری تبدیل شود، اما هیچ چیزی نمیتواند درد دل من را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: عشق را با خود به سفر میبرم و حتی اگر نیاز باشد بار سنگینی را برای رسیدن به بغداد تحمل میکنم، تا وقتی که عشق از دلام بیرون نرود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، هرگز کاری که میخواهی را انجام نخواهم داد، حتی اگر اوضاع دنیا تغییر کند.
هوش مصنوعی: من هرگز از تو برنمیگردم تا زمانی که زندهام، چون نمیدانم عمر چه زمانی به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: بنده خاقانی مانند خاکی میباشد که اگر تو را بپذیرد و به رسمیت بشناسد، به مشهور و نامدار تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: من، بنده خاقانی، از تو سرور و مالک خود شدم و دیگر چیزی نمانده که تو نیز به مقام پادشاهی برسی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماهوک در میان چو در گردد
مجلس از خرمی دگر گردد
زهر در کام او شکر گردد
سنگ در دست او گهر گردد
تا زمینی کز ابر تر گردد
از زمین بوش تو به زر گردد
گر نکوییت بیشتر گردد
آسمان در زمین به سر گردد
آفتابی که هر دو عالم را
کار ازو همچو آب زر گردد
زآرزوی رخ تو هر روزی
[...]
خواجۀ خواجگان خطیر الرّین
کز کفت بحر بی خطر گردد
نام پاک ترا چو بنگارند
دهن کلک پر شکر گردد
هر زمانی ز رشک بحر کفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.