ای پسر، بدان و آگاه باش هر چند بازرگانی پیشهای نیست که آن را صناعتی مطلق توان گفت ولکن چون به حقیقت بنگری رسوم او چون رسوم پیشهوران است و زیرکان گویند که: اصل بازرگانی بر جهل نهادهاند و فرع آن بر عقل، چنانک گفتهاند: لولا الجهال لهلک الرجال، یعنی اگر نه بیخردان اندی جهان تباه شدی و مقصودم ازین سخن آنست که: هر که به طمع افزونی از شرق به غرب رود و به کوه و دریا و جان و تن و خواسته در مخاطره نهد، از دزد و صعلوک و حیوان مردمخوار و ناایمنی راه باک ندارد و از بهر مردمان نعمت {شرق} به ایشان رساند و به مردمان مشرق نعمت غرب برساند ناچاره آبادانی جهان بود و این جز به بازرگانی نباشد و چنین کارهای مخاطره آن کس کند که چشم خرد دوخته باشد. و بازرگان دو گونه است و هر دو مخاطره است: یکی معامله و یکی مسافره، معامله مقیمان را بود که متاع کاسد به طمع افزونی بخرند و این مخاطره بر مال بود و دلیر و بیشبین و مردی باید که او را دل دهد تا چیز کاسد بخرد، بر امید افزونی و مسافر را گفتم که کدام است؛ بر هر دو روی باید که بازرگان دلیر باشد و بیباک بر مال و با دلیری باید که با امانت و دیانت باشد و از بهر سود خویش زیان مردمان نخواهد و به طمع سود خویش سرزنش خلق نجوید و معامله با آن کس کند که زبردست او بوَد و اگر با بزرگتر از خود کند با کسی کند که دیانت و امانت و مروت دارد و از مردم فریبنده بپرهیزد و با مردمی که در متاع بصارت ندارد معامله نکند، تا از درکوب ایمن بود و با مردم تنگ بضاعت و سفیه معامله نکند و اگر بکند طمع از سود ببُرّد تا دوستی تباه نگردد، چه بسیار دوستی به سبب اندکمایه سود زیان تباه شدهست و بر طمع بیشی به نسیه معاملت نکند که بسیار بیشی بود که کمی بار آرد و خرد انگارش بزرگ زیان باشد، {چنانکه من گویم، رباعی:
گفتم که اگر دور شوم من ز برش
دیگر نکشد مگر دلم دردسرش
تا گشتم دور دورم از خواب و خورش
بسیار زیان باشد اندک نگرش}
و در اسراف است تا از تصرف بباید از سود مال بتوان خورد، از مایه نباید خوردن، که بزرگترین زیانی بازرگان را از مایه خوردن است و بهترین متاعی آن را دان که به رطل و ثمن بخرند و به درمسنگ فروشند و بدترین متاعی به خلاف این دان و از خریدن غله بهامید سود بپرهیز، که غلهفروش مادام بد بود و بد نیت باشد و تمامترین دیانتی آنست که بر خرید دروغ نگوید، که کافر و مسلمان را بر خریده دروغ گفتن ناپسند بود، چنانکه من در آن دو بیتی گویم، بیت:
ای در دل من فکنده عشق تو فروغ
بر گردن من نهاده تیمار تو یوغ
عشق تو به جان و دل خریدستم من
دانی به خریده بر نگویند دروغ
باید که بیع ناکرده هیچ چیز از دست ندهد و در معامله شرم ندارد، که زیرکان گفتهاند که: شرم روزی را بکاهد و محابا کردن از بیشی عادت نکند ولیکن بیمروتی نیز طریقت نکند، که متصرفان این صناعت گفتهاند که: اصل بازرگانی تصرف است و مروت، نی تصرف مال نگاه دارد و مروت جاه چنانکه در حکایت شنیدم:
حکایت: شنودم که روزی بازرگانی بود، بر در دوکان بیاعی هزار دینار معامله کرد. چون معامله به پایان رسید میان بازرگان و بیاع به حساب قراضهای زر خلاف شد؛ بیاع گفت: ترا بر من دیناری زرست. بازرگان گفت: دیناری و قراضهای است. بدین حساب اندر از نماز بامداد تا نماز پیشین سخن رفت و بازرگان صداع مینمود و فریاد همیکرد و از قول خود به هیچ گونه باز نمیگشت، تا بیاع دلتنگ شد و دیناری و قراضهای به بازرگان داد، بازرگان بستاند و برفت؛ هر که آن میدید مرد بازرگان را ملامت میکرد؛ شاگرد بیاع از پس بازرگان برفت و گفت: ای خواجه، شاگردانه بده. بازرگان آن دینار و قراضه بدو داد. کودک بازگشت. بیاع گفت: ای حرامزاده مردی از بامداد تا نماز پیشین از بهر طسوجی میدیدی که چه میکرد، در میان جماعتی و شرم نمیداشت، تو طمع کردی که ترا چیزی دهد؟ کودک زر به استاد نمود، مرد عاجز گشت، با خود گفت: سبحان الله! این کودک خوب روی نیست و سخت خرد است، برو ظنی نمیتوان برد به خطا، این مرد بدین بخیلی چرا کرد این چنین سخا؟ بیاع بر اثر بازرگان برفت و گفت: یا شیخ، چیزی عجب دیدم از تو، یک روز میان قومی مرا در صداع تسوی زر تا نماز پیشین برنجانیدی و آنگاه جمله به شاگرد من بخشیدی، آن صداع چه بود و این سخاوت چیست؟ مرد گفت: ای خواجه، از من عجب مدار که من مرد بازرگانم و در شرط بازرگانی چنانست که در وقت بیع و شری و تصرف اگر به یک درم مغبون گردم چنان بود که نیمهٔ عمر مغبون بوده باشم و در وقت مروت اگر از کسی بیمروتی آید چنان بوَد که بر ناپاکی اصل خویش گواهی داده باشد، پس من نه مغبونی عمر خواهم و {نه} ناپاکی اصل.
اما بازرگان کمسرمایه باید که از همبازی بپرهیزد و اگر کند با کسی کند که با مروت و غنی باشد و شرمگین تا وقت حیف از او حیفی نرود و نیز به سرمایه یکی متاع نخرد که بکرا او را خرج بسیار افتد و چیزی نخرد که شکسته و مرده باشد و بر سرمایه بختآزمایی نکند، مگر داند که اگر زیانی کند بیش از نیم سرمایه نبود و اگر کسی نامه دهد که فلان جای برسان، نخست بخوان و آنگاه برسان، که بسیار بلاها در نامهٔ سر بسته باشد، نتوان دانست که حال چون باشد، اما بر نامهٔ نیازمندان زنهار مخور و به هر شهری که در شوی خبر اراجیف مده و چون از راهی درآیی خبر کس مده و به خبر تهنیت تقصیر مکن و بیهمراه براه بیرون مشو، و همراه ثقة جوی و در کاروان میان انبوهی فرود آی و قماشات جای انبوه بنه و میان سلاحداران مرو و منشین، که صعلوک اول قصد سلاحدار کند، اگر پیاده باشد با سوار همراهی نکند و از مردم بیگانه راه نپرسد، مگر که به صلاح باشد، که بسیار مردم ناپاک باشد که راه غلط نماید و از پس آید و کالا بستاند و اگر کسی ترا بهراه پیش آید او را به تازهرویی سلام کن و خویشتن را به مضطری و درماندگی بدو منمای و با رصدبانان خیانت مکن، ولیکن به لطف و سخن خوش با ایشان تقصیر مکن در فریفتن ایشان و بیزاد و توشه بهراه بیرون مشو و به تابستان بیجامهٔ زمستان مرو، اگر چه راه سخت آبادان بوَد و مکاری را خشنود دار و چون جایی فرود آیی که آشنا و دلیر نباشی بیاع امین گزین و باید که با سه گروه مردم صحبت داری: با جوانمرد و عیار پیشه و با مردم توانگر و با مروت و حقشناس و جهد کن تا به سرما و گرما و گرسنگی و تشنگی خو کنی و در آسایش اسراف مکن، تا اگر وقتی به ضرورت رنجی رسد آسانتر باشد و هر کاری که بتوانی هم تو کن و بر کس ایمن مباش، که دنیا زود فریب است و در خرید و فروخت جلد باش و امین و راستگوی باش و بسیار خرنده و باز فروشنده باش و تا بتوانی به نسیه ستاند و داد مکن، پس اگر کنی با چند گونه مردم مکن: با مردم کم چیز و نو کیسه و دانشمند و علوی و کودک و با وکیلان خاص قاضی و با مفتیان شهر و با خادمان، هرگز با این قوم معامله مکن و هر که کند از صداع و پشیمانی نرهد و مردم چیزی نادیده را بر چیز استوار مدار و بر مردم نا آزموده ایمن مباش و آزموده را به هر وقت میآزمای و آزموده به ناآزموده مده و معتمدی بدست آید، که در مثل است که: دیو آزموده به از مردم ناآزموده و مردم را به مردم آزمای، پس به خویشتن، که هر که خود را نشاید ممکن بود که کسی دیگر را هم نشاید؛ اما هر کرا آزمایی به کردار آزمای نه به گفتار و گنجشگی نقد بِهْ که طاووسی به نسیه، و تا در سفر خشک ده نیم سود یابی بده یازده در دریا منشین، که سفر دریا را سود تا کعب بود و زیان تا گردن و باید که به طمع اندک سرمایهٔ بسیار به باد دهی و اگر بر خشکی واقعهای افتد که مال بشود مگر جان بماند، در دریا هر دو را بیم بود، مال را عوض بود و جان را نباشد و نیز کار دریا با کار پادشاه مثل کردهاند که به جمع آید و به جمع بشود، ولکن از بهر آثار تعجب را یکبار در نشینی روا بود، به وقت توانگری، که رسول گفته است، صلىالله علیه و سلم: ارکبو البحر مرة وانظروا الى آثار عظمة الله تعالى و به وقت ستد و داد بیمکاس مباش ولیکن مکاس درخور آخریان کن و کار خویش جمله به دست کسان باز مده، که گفتهاند که: به دست کسان مار گرفتن نیکو آید و سود زیانهای خویش جمله همیشه شمار کرده دار و به دستخط خویش هیچ بر خویش واجب مکن، تا اگر وقتی که خواهی که منکر شوی بتوانی پیوسته و کدخدایی پیشه دار، تا از سهو و غلط ایمن باشی و با غلامان و کسان خویش همیشه شمار کرده دار و معاملهٔ خود باز میپرس و مطالعه همیکن، تا از آگاه بودن سود و زیان خویش فرو نمانی و از مردم با خیانت بپرهیز و با مردمان خیانت مکن، که هرکه با مردمان خیانت کند و پندارد که آن خیانت با مردمان کرده است، غلط سوی اوست، کان خیانت با خود کرده است.
حکایت: مردی بود گوسفنددار و رمههای بسیار داشت و او را شبانی بود، به غایت پارسا و مصلح، هر روز شیر گوسفندان چندانکه بودی، خود را از سود و زیان و کم بیش، هم چندانک به حاصل کردی، به نزدیک خداوندان گوسفندان بردی؛ آن مرد که شیر بردی آب بر وی نهادی و به شبان دادی و گفتی برو و بفروش و آن شبان آن مرد را نصیحت میکرد و پند میداد که: ای خواجه، با مسلمانان خیانت مکن، که هر که با مردمان خیانت کند عاقبتش نامحمود بود، مرد سخن شبان نشنید و هم چنان آب میکرد، تا اتفاق را یک شب این گوسفندان را در رودخانه بخوابانید و خود بر بالای بلند برفت و بخفت و فصل بهار بود، ناگاه بر کوه بارانی عظیم ببارید و سیلی بخاست و اندرین رودخانه افتاد و این گوسفندان را همه را هلاک کرد، [بیت:
گفتی آن آب قطره قطره همه
جمع شد ناگه و ببرد رمه}
و یکروز شبان به شهر آمد و پیش خداوند گوسفندان رفت بیشیر، مرد پرسید که: چرا شیر نیاوردی؟ شبان گفت: ای خواجه، ترا گفتم که: آب بر شیر میآمیز، که خیانت باشد، فرمان من نکردی، اکنون آن آبها که همه به نرخ شیر مردمان را داده بودی جمله شدند و دوش حمله آوردند و گوسفندان ترا جمله ببردند.
و تا بتوانی از خیانت کردن بپرهیز، که هر که به یکبار خاین گشت هرگز کسی برو اعتماد نکند و راستی پیشه کن، که بزرگترین طراری راستی است؛ نیک معامله و خوش ستد و داد باش و کس را وعده مکن، چون کردی خلاف مکن و خربده مگوی، چون گویی راست گوی، تا حق تعالی بر معاملهٔ تو برکت کند و در معاملات در حجت ستدن و دادن هشیار باش، چون حجتی بخواهی داد تا نخست حق بهدست نگیری حجت از دست منه و هر کجا روی آشنایی طلب کن و اگر بازرگان باشی و هیچ بار به شهری نرفته باشی با نامهٔ محتشمی رو به تعرف خویش، اگر بکار آید، و الا زیانی ندارد و نتوان دانست که حال چون باشد و با مردم ساخته باش و با مردم ناسازنده و جاهل و احمق و کاهل و بینماز و بیباک سفر مکن، که گفتهاند: الرفیق ثم الطریق و هر که ترا امین دارد گمان او در حق خویش دروغ مکن و هر چه خواهی خرید نادیده و نانموده مخر و هر که ترا امین دارد امین خود و او باش و آنچ بخواهی فروختن اول از نرخ آگاه باش و به شرط و پیمان مفروش، تا آخر از داوری و گفت و گوی رسته باشی و طریق کدخدایی نگاه دار، که بزرگترین بازرگانی کدخدایی است از آن خانه باید که کدخدایی پراکنده نکنی و حوایج خانه در سالی به یکبار به وقت نوقان جمله بخری، از هر چه ترا بکار آید، دو چندان که در سال بکار شود بخر، پس از نرخ آگاه باش و چون نرخ گران شود، از هر چیزی نیمی بفروش، از آنچ خریده باشی، تا آن یکسال رایگان خورده باشی و درین بزه نبود و نه بدنامی و هیچ کس ترا بدین معنی به بخل منسوب نکند، که این از جملهٔ کدخدایی است؛ چون در کدخدایی خویش خللی بینی تدبیر آن کن تا دخل خود زیادت بینی، تا آن خلل در کدخدایی تو راه نیابد، پس اگر چارهٔ زیادت کردن دخل ندانی از خرج کمتر کن، همچنان بود که در دخل زیادت کرده باشی. پس اگر از بازرگانی نیکو نیفتد و خواهی که در علمی شریف باشی از گذشت علم دین هیچ علمی سودمندتر و شریفتر از علم طب نیست که رسول گفته است، صلیالله علیه و سلم: العلم علمان علم الادیان و علم الابدان.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به نکات مهم بازرگانی و اخلاقی در تجارت میپردازد. نویسنده در ابتدا بیان میکند که بازرگانی نوعی هنر و حرفه نیست، اما به دلیل ریسکها و چالشهای آن، نیازمند خرد و عقل است. او تأکید میکند که برای موفقیت در بازرگانی باید با افراد صادق و مروتمند معامله کرد و از افراد فریبنده پرهیز کرد. معامله باید بر اساس دیانت و امانت باشد و از دروغ گفتن در معاملات باید خودداری کرد.
نویسنده به اهمیت امانت، صداقت و مروت در تجارت اشاره میکند و داستانهایی از بازرگانان با اخلاق را روایت میکند تا این نکات را بیشتر روشن کند. او همچنین بر اهمیت شناخت قیمتها و دقت در خرید و فروش تأکید دارد و به معامله با افراد ناآزموده هشدار میدهد.
در نهایت، متن به این نتیجه میرسد که علم دین بالاترین علمهاست و در کنار آن، دانستن اصول پزشکی نیز ارزشمند است.
هوش مصنوعی: ای پسر، توجه کن که هرچند بازرگانی را نمیتوان به عنوان یک صنعت مطلق شناخت، اما اگر به واقعیت نگاه کنی، آداب و رسوم آن مشابه آداب پیشهوران است. گفته شده که تجارت بر پایه ندانم کاری و عدم آگاهی است و اگر نادانان نبودند، زندگی مردم به خطر میافتاد. هدف من این است که بگویم هر کسی که به امید آنکه از شرق به غرب برود و جان و مال خود را در معرض خطرهای مختلف قرار دهد، از دزدها، راهزنان و حیوانات درنده نمیهراسد و برای مردمان نعمتهایی از شرق و غرب به ارمغان میآورد، به آبادانی جهان کمک میکند و این کار جز به وسیله بازرگانی میسر نیست. همچنین، بازرگانان به دو دسته تقسیم میشوند: یکی که به معامله میپردازند و دیگری که سفر میکند. معاملهکنندگان باید دلیر و باهوش باشند تا بتوانند کالاهای کاسد را با امید به سود بیشتر خریداری کنند. مسافران نیز باید به همین شیوه دلیر و بیباک باشند و همواره امانت و دیانت را در نظر داشته باشند، به این معنا که نباید به خاطر سود شخصی دیگران را دچار زیان کنند. همچنین باید با انسانهای با صداقت و صلاحیت معامله کنند و از فریبکاران دوری گزینند و با کسانی که در کسب و کار تجربه کمتری دارند، مبادله نکنند تا به خطر نیفتند. لازم است با افراد کمپول و بیفکر هم معامله نکنند تا دوستیهایشان خراب نشود، زیرا بسیاری از روابط به خاطر کمبود material و سود کم به خطر افتادهاند. همچنین به یاد داشته باش که در معاملات نسیه، به دلیل طمع، ممکن است آسیب ببینی، زیرا انتظار زیاد ممکن است منجر به خسارتهای بزرگ شود.
هوش مصنوعی: گفتم که اگر از کنار او دور شوم، دیگر تنها دلم برای او مشکل ایجاد نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که از خواب و خوراک دور باشم، ضرر زیادی خواهد داشت و باید به آرامی به آن فکر کنم.
هوش مصنوعی: اسراف کردن در هزینهها ناپسند است و باید از سود مالی استفاده کرد، نه از سرمایه اصلی. بزرگترین ضرر برای یک بازرگان زمانی است که از سرمایهاش بخورد. بهترین کالایی که میتوان خرید، آن است که با وزن و قیمت مناسب خرید و سپس با قیمت مناسب فروخته شود. بدترین کالاها برعکس این حالت هستند. همچنین باید از خرید غله به امید سود کردن پرهیز کرد، زیرا فروشندگان غله معمولاً به نیت بد هستند. انصاف در خرید به این است که دروغ نگوییم، چرا که گفتن دروغ در خرید برای مسلمان و کافر هر دو ناپسند است.
هوش مصنوعی: ای عشق تو در دل من روشنایی بخشیده و محبت تو بر دوشم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: من عشق تو را با تمام وجودم خریدم و تو میدانی که این خرید، دروغ نیست که بر زبان آورده شود.
هوش مصنوعی: انسان نباید از انجام معامله و خرید و فروش ترس داشته باشد و نباید از این کار شرم کند، زیرا بزرگان گفتهاند که خجالت موجب کاهش رزق میشود و پرهیز از زیادهروی باعث عادت نخواهد شد. اما بیاحترامی نیز مناسب نیست، زیرا کسانی که در این حرفه فعالیت میکنند، تأکید دارند که اساس بازرگانی بر اساس تصرف و مروت بنا شده است. در واقع، مروت باید مانند نی باشد که مانع از تصرف مال نمیشود و باید در این زمینه احتیاط کرد.
هوش مصنوعی: روزی بازرگانی در مغازهای هزار دینار معامله کرد. پس از انجام معامله، میان او و صاحب مغازه اختلافی درباره یک قراضه طلا پیش آمد. صاحب مغازه گفت: «یک دینار به من بدهکاری.» اما بازرگان پاسخ داد: «این دینار و آن قراضه است.» این بحث از نماز صبح تا نماز ظهر ادامه یافت و بازرگان به شدت ناراحت و فریادزن بود و به هیچ وجه از موضعش کوتاه نمیآمد. در نهایت، صاحب مغازه که کلافه شده بود، یک دینار و یک قراضه به بازرگان داد. پس از دریافت آن، بازرگان رفت و مردم او را سرزنش کردند. یکی از شاگردان صاحب مغازه به دنبال بازرگان رفت و از او خواست آن دینار و قراضه را به او بدهد. بازرگان هم اینها را به او داد. وقتی شاگرد به مغازه برگشت، صاحب مغازه با ناراحتی گفت: «چطور تو از صبح تا ظهر میدیدی که من چه زحمتی میکشم و امید داشتی که چیزی به تو بدهم؟» شاگرد دینار را به استاد نشان داد و او متوجه شد که این کودک چقدر با استعداد و باهوش است. او با خود گفت: «این کودک زیبا، ولی هنوز بسیار کوچک است. چرا باید در برخورد با این فرد بخیل اینگونه سخاوتمند باشم؟» سپس صاحب مغازه به دنبال بازرگان رفت و گفت: «ای مرد، من از تو شگفتزدهام. تو در این زمان چنان مرا در افسردگی نگه داشتی و در عوض به شاگرد من بخشیدی. این دوگانگی در رفتار تو چه معنی دارد؟» بازرگان پاسخ داد: «من یک بازرگانم و در دنیای تجارت اگر در یک معامله هم مغبون شوم، مثل این است که نیمی از عمرم را در خسارت به سر بردهام. من هرگز نمیخواهم مغبون بشوم و نمیتوانم در جایی که شرافت و مروت اهمیت دارد، به بیاحترامی تن دهم.»
هوش مصنوعی: بازرگانانی که سرمایه کمتری دارند باید از معاشرت با افراد نامناسب دوری کنند و اگر تصمیم به دوستی با کسی دارند، آن فرد باید با مروت و ثروتمند باشد تا باعث دردسر نشود. همچنین باید از خرید کالاهایی که هزینهبر هستند و یا خراب و بیارزشند پرهیز کنند و در انجام تجارت بیاحتیاطی نکنند. اگر با کسی نامهای وجود دارد، ابتدا آن را بخوانند و سپس اقدام کنند، زیرا گاهی اوقات اطلاعات مهمی در نامههای بسته وجود دارد که ممکن است خطرآفرین باشد. از سخن گفتن دربارهی دیگران در هر شهری که میروند، اجتناب کنند و در سفرها با افراد معتبر و قابل اعتماد همراه باشند. اگر نیاز به مشورت دارد، باید با احتیاط و در جمع معتبران صحبت کند. در سفر، بدون توشه و ذخیره به راهرو نشود و نیاز به آماده بودن برای شرایط آب و هوایی مختلف را در نظر داشته باشد. باید با افراد خدوم و با تجربه در ارتباط باشد و در برابر سختیها مقاوم باشد و از اسراف در راحتیهای زندگی خودداری کند. در خرید و فروش باید دقت لازم را داشته باشد و هرگز با افراد غیرمعتبر معامله نکند، چرا که ممکن است با مشکلات و پشیمانی مواجه شود. در نهایت، در سفرهای دریایی، امنیت مال و جان خود را در نظر داشته باشد و هرگز به دیگران اطمینان کامل نکند. در همهجا و در هر معاملاتی، باید از خیانت دوری کند و به یاد داشته باشد که خیانت به دیگران در واقع خیانت به خود است.
هوش مصنوعی: روزی مردی گوسفنددار بود که رمههای زیادی داشت. او شبانی داشت که بسیار پرهیزگار و اصلاحطلب بود. هر روز شیر گوسفندان را به قدری که به دست میآورد، به صاحب گوسفندان میبرد و از این راه سود و زیانش را حساب میکرد. آن مرد شیر را میگرفت و اندکی آب به آن اضافه میکرد تا به شبان بدهد و میگفت که برود و بفروشد. شبان به این مرد نصیحت میکرد و میگفت: ای lord، با مسلمانان خیانت نکن، چون عاقبت خیانتکاران خوش نیست. اما مرد به نصیحت شبان توجه نکرد و به کار خود ادامه داد. یک شب، او گوسفندان را در رودخانه رها کرد و خود بر تپهای بلند رفت و خوابش برد. در فصل بهار، باران سیلابی شروع به باریدن کرد و رودخانه طغیانی شد و همه گوسفندان را از بین برد.
هوش مصنوعی: گفتی که آن آب به تدریج جمع شد ناگه به طوری که همه گوسفندها را با خود برد.
هوش مصنوعی: روزی یک شبان به شهر آمد و پیش صاحب گوسفندان رفت اما بدون شیر. مرد از او پرسید: چرا شیر نیاوردی؟ شبان پاسخ داد: ای آقا، من به تو گفتم که آب را به شیر نیاویز، چون این کار خیانت است. تو به دستور من عمل نکردی و حالا آن آبی که به جای شیر به مردم داده بودی، جمع شده و به سراغ گوسفندان آمده و همه آنها را ربودند.
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از خیانت، دقت کن که هر کسی که یک بار خیانت کرده، دیگر مورد اعتماد نیست. در راستی و صداقت ثابتقدم باش، زیرا بزرگترین شیوه صداقت، درستکاری در معاملات است. همیشه با دیگران به خوبی رفتار کن و وعده نده، و اگر وعدهای دادی، آن را فراموش نکن. در گفتگوها و معاملات خود صادق باش تا خداوند برکات را در کار تو قرار دهد. هنگامی که خواستی چیزی را معامله کنی، حتماً بر اساس معیارها و شواهد عمل کن. اگر تجارتی داری و به شهری سفر نکردهای، با نامهای معتبر برای معرفی خود اقدام کن. همچنین، در انتخاب همسفران خود دقت کن و از همراهی با افراد نادان، کسالتزده یا بیتوجه به نماز پرهیز کن، چون رفیق خوب به معنای مسیر خوب است. به امانتداری دیگران اعتماد کن و هیچگاه چیزی را نادیده خرید نکن. در فروش، ابتدا از قیمت آن مطلع شو و بر اساس قرارداد عمل کن تا از مشکلات و بحثوگفتگوها دور بمانی. همچنین، در خریدهای خانوادگی، تلاش کن تا نیازهای سال را یک جا برآورده کنی و از هر چیزی که نیاز داری، به اندازه کافی تهیه کن. اگر قیمتها بالا برود، مقداری از خریدهای خود را بفروش تا بتوانی هزینهها را مدیریت کنی و در این راستا به قناعت متهم نشوی. در نهایت، اگر در تجارت با مشکل مواجه شوی و خواستهای در زمینه علم داشته باشی، هیچ علمی بالاتر از علم طب نیست که به آن تأکید شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.