بدان ای پسر که اگر نشاط چوگان زدن کنی مادام عادت مکن، که بسیار کس را از چوگان زدن بلا برسیده است.
حکایت: چنین گویند که عمرو لیث به یک چشم نابینا بود، چون امیر خراسان شد، روزی به میدان رفت که گوی زند، او را سفهسالاری بود ازهرخر نام، این ازهرخر بیآمد و عنان او را بگرفت و گفت: نگذارم که تو گوی زنی و چوگان بازی. عمرو لیث گفت چونست که شما گوی زنیت و روا داریت و چون من چوگان زنم روا نداری؟ ازهر گفت: از بهر آنک ما را دو چشم است، اگر گوی در چشم ما افتد به یک چشم کور شویم و یک چشم بماند که بدو جهان روشن بوینیم و تو یک چشم داری، اگر اتفاق بد را یک گوی بدان چشم افتد امیری خراسان را بدرود باید کرد. عمرو لیث گفت: با این همه خری راست گفتی، پذیرفتم که تا من زنده باشم گوی نزنم.
اما اگر در سالی دو بار نشاط چوگان باختن کنی روا دارم، ولکن سواری کردن بسیار نباید که مخاطره است صدمه را، سوار هشت بیش نباید: تو بر سر یک میدان ببای و یکی به آخر میدان و شش در میان میدان گوی میزنند، هرگاه که گوی بسوی تو آید گوی را باز زن و اسب به تقریب همی ران؛ اما اندر کر و فر مباش، تا از صدمه ایمن باشی و مقصود تو نیز به حاصل آمده باشد. اینست طریق چوگان زدن محتشمان، و بالله توفیق.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره خطرات و احتیاطهای بازی چوگان است. نویسنده به پسرش میگوید که نباید به طور مداوم به چوگان زدن پردازد، زیرا ممکن است برای برخی افراد مشکلاتی پیش آورد. حکایت عمرو لیث، امیر خراسان که یک چشمش نابینا بود، مثال خوبی از این موضوع است. او در میدان چوگان با فردی به نام ازهر که دو چشم داشت، روبرو میشود. ازهر به او میگوید که به علت نابیناییاش، خطر بیشتری برای او وجود دارد. عمرو لیث نیز قبول میکند که دیگر گوی نزند. نویسنده توصیه میکند که اگر کسی بخواهد دو بار در سال چوگان بازی کند، اشکالی ندارد، اما باید احتیاط کند و به حریفانش توجه داشته باشد و از خطرات احتمالی دوری کند. در نهایت، راههای درست بازی چوگان را برای محتشمها بیان میکند و توفیق الهی را خواستار است.
هوش مصنوعی: بدان، ای پسر، اگر میخواهی به بازی چوگان بپردازی، هرگز به آن عادت نکن و در این کار افراط نکن، زیرا که بسیاری از افراد به خاطر زیادهروی در چوگان زدن دچار مشکلات و شکستهای جدی شدهاند.
هوش مصنوعی: روایت میگوید که عمرو لیث تنها یک چشم داشت و زمانی که امیر خراسان شد، روزی به میدانی رفت که در آن گویبازی میشد. در آنجا، فردی به نام ازهرخر به او نزدیک شد و گفت که اجازه نمیدهد او گوی بازی کند. عمرو لیث از او پرسید که چرا او حق دارد گوی بازی کند اما او نه. ازهرخر پاسخ داد که به این دلیل که او دو چشم دارد و اگر گوی به چشمانش بیفتد، تنها یکی از آنها آسیب میبیند، اما عمرو با یک چشم ممکن است با وقوع حادثهای، عناوین و موقعیت خود را از دست بدهد. عمرو لیث در نهایت با سخنان او موافقت کرد و تصمیم گرفت که تا زنده است، گوی بازی نکند.
هوش مصنوعی: اگر در یک سال دو بار به چوگان بازی بپردازی، ایرادی ندارد، اما خیلی سوارکاری نکن چون خطر آسیب برایت وجود دارد. نباید بیشتر از هشت نفر سوار در یک میدان باشید. تو باید در یک طرف میدان بایستی و یکی در انتهای میدان و شش نفر دیگر در وسط بازی کنند. هر وقت گوی به سمت تو آمد، آن را بزن و سعی کن اسب را به سمت آن برانی. اما در رفت و برگشت از خود احتیاط کن تا از آسیب در امان باشی و همچنین به هدف خود برسی. این روش بازی چوگان برای افراد محترم است و امیدوارم موفق باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.