مریض را چو عیادت کشد دوا چکند
کس بپرسش یک شهر آشنا چکند
چو شانه نوبت چاکم بسینه افتادست
بدست شوق همین چاک یک قبا چکند
گرفتم اینکه سر همتم زچرخ گذشت
کسی بکوتهی بخت نارسا چکند
بدیده کاسه همسایه دل اگر ندهد
دو شیشه خون جگر با خمار ما چکند
مپرس حال دل آندم که در حدیث آئی
کریم چون گهرافشان شود گدا چکند
بهر نواله گرم استخوان دهد ای بخت
تو خود بگو که درین قحط پس هما چکند
کلیم شکوه ز توفیق چند شرمت باد
تو چون بره ننهی پای رهنما چکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بلا به من که ندارم غم بقا چکند
کسی که دم ز فنا زد باو بلا چکند
نشانده بر سر من بهر قتل خلقی را
من ایستاده که آن شوخ بیوفا چکند
به قتل ما شده گرم و کشیده تیغ چو آب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.