در سینه نیست دل به خدا ره نبرده را
نسبت مده به حضرت دل خون مرده را
افتادگی خوش است که در روز بازخواست
بیم حساب نیست به خود ناسپرده را
کم گوی تا خلاص شوی از زبان خلق
کس عیب نشمرد سخنان شمرده را
غافل مشو زخویش که ارباب معرفت
گمره شمرده اند به خود ره نبرده را
صد نافه مشک قیمت یک تار موی اوست
با زلف او چه همسری این خون مرده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مَشمُر زِ عمرِ خود، نَفَسِ ناشمرده را
دفتر مَساز، این وَرَقِ بادبُرده را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.