گنجور

 
جامی

حادی عشق اگر راز تو گوید به جبل

باشد از نقص جبل گر نکند رقص جمل

هرکه از ذکر جمالت چو جمل رقص نکرد

منهش نام کالانعام کزان هست اضل

کی کند ری چو زاهد ترش از تلخی عیش

مرد عارف که بود غرقه دریای عسل

چو دهی وعده به تأکید و قسم حاجت نیست

کان ایقان بود از لعل لبت لیت و لعل

لذت گفته مجنون نشناسد هرگز

هرکه در عشق غزالان نسروده ست غزل

جهل کوران حرم بین که محمد حاضر

طالب نور هدی از رخ لاتند و هبل

جامی از مدرسه اسرار حقیقت مطلب

که درین مسئله ذوقی ندهد بحث و جدل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای بهنگام سخا ابر کف و دریا دل

مشتری خوار ز دیدار تو و ماه خجل

بر نوشته است بعمر ابدی ملک ترا

در ازل ایزد و در دست جهان داده سجل

ز سواران چگل خوار و خجل خیل عجم

[...]

امیر معزی

ای نگاری‌ که به حسن از تو زند حور مثل

ای غزالی‌ که سزاوار سرودی و غزل

بر عرب هست ز بهر تو عجم را تفضیل

که عجم وصف تو گفته است و عرب وصف طلل

سرو زیر حُلّل و ماه بود زیر حلی

[...]

انوری

جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل

اشهب روز کند ادهم شب را ارجل

کوه را از مدت سایهٔ ابر و نم شب

پر طرایف شود اطراف چه هامون و چه تل

سبزه چون دست به هم درزند اندر صحرا

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ماجرایی که میان من و گردون رفتست

دوش بشنو که ترا شرح دهم از اوّل

تا سحر گه من و او دیده بهم بر نزدیم

بس که گفتیم و شنیدیم ز هرگونه جدل

در میان گفتمش ای از تو واز گردش تو

[...]

مولانا

شتران مست شدستند، ببین رقص جمل

زُ اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل

علم ما داده‌ی او و ره ما جاده‌ی او

گرمی ما دم گرمش، نه ز خورشیدِ حمل

دم او جان دهدت روز نَفَخْتُ بپذیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه