گنجور

 
جامی

غمت از دل به رخم اشک جگرگون آرد

بین که هر دم فلک از پرده چه بیرون آرد

من که از خود شده ام گم ز غمت در عجبم

که به سر وقت من گمشده پی چون آورد

اشک خون ریز شب ای دل چو به غم بس نایی

شه چو عاجز شود از خصم شبیخون آرد

رنگ خوارزم شود موج زنان دریایی

سیل اشک من اگر روی به جیحون آرد

روزی ناقه محمل کش لیلی بادا

هر گیا کابر بهار از گل مجنون آرد

به بهای سر یک موی ز زلفت نرسد

طالب وصل تو گر گنج فریدون آرد

چون پری می رمی از مردم و جامی حیران

که به غمخانه خویشت به چه افسون آرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

ملک العرش همه ملک به مسعود سپرد

کشور عالم، هر هفت برو بر بشمرد

جمله زنگار همه هند به شمشیر سترد

ملکت هند بد و سخت حقیر آمد و خرد

سوزنی سمرقندی

چیست آن جفت بهم ساخته همچون زن و مرد

چو فلک گرد بدورش فلک گرداگرد

از برین برف همی بارد و زیرین باران

برف گرم آید هر چند بود باران سرد

سرد و گرمش را چون نیک بیندیشی تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مولانا

همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد

همه شب دیده من بر فلک استاره شمرد

خوابم از دیده چنان رفت که هرگز ناید

خواب من زهر فراق تو بنوشید و بمرد

چه شود گر ز ملاقات دوایی سازی

[...]

مجد همگر

آخر ای خاک دلت خون دلم چند خورد

تن ناپاک تو تا کی تن پاکان شکرد

تا دلارام من اندر جگرت جای گرفت

هر شبی ناله من گرده گردون بدرد

روضه ای در تو نهادند که از تبت او

[...]

سعدی

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد

بی‌گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه