غمت از دل به رخم اشک جگرگون آرد
بین که هر دم فلک از پرده چه بیرون آرد
من که از خود شده ام گم ز غمت در عجبم
که به سر وقت من گمشده پی چون آورد
اشک خون ریز شب ای دل چو به غم بس نایی
شه چو عاجز شود از خصم شبیخون آرد
رنگ خوارزم شود موج زنان دریایی
سیل اشک من اگر روی به جیحون آرد
روزی ناقه محمل کش لیلی بادا
هر گیا کابر بهار از گل مجنون آرد
به بهای سر یک موی ز زلفت نرسد
طالب وصل تو گر گنج فریدون آرد
چون پری می رمی از مردم و جامی حیران
که به غمخانه خویشت به چه افسون آرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است درباره غم و عشق، که شاعر از درد دل و اشکهایش میگوید. او حس میکند که غمش او را از خودش دور کرده و متعجب است که این غم چگونه در زندگیاش حاضر شده است. او با بیتابی به یاد محبوبش میافتد و از اینکه نمیتواند به او برسد، مینالد. شاعر همچنین به زیبایی و عشق لیلی و مجنون اشاره میکند و میگوید که حتی بهای یک مو از زلف محبوبش خیلی بیشتر از ثروتهای تمام دنیا است. در نهایت، او به تنهایی و حیرت خود در این دنیای پر از غم اشاره میکند.
هوش مصنوعی: غم تو چنان بر چهرهام نشسته که هر لحظه آسمان هم از این حال و روز من با خبر میشود و چیزی را از پشت پرده بیرون میآورد.
هوش مصنوعی: من از خودم دور ماندهام و در شگفتم که چطور کسی که گمشدهام است، درست سر وقت من میآید.
هوش مصنوعی: ای دل، زمانی که شب با اشک و غم فرامیرسد و درد میکشد، اگر شاهی در برابر دشمنان ناتوان شود، به ناچار باید از چنگال آنها فرار کند.
هوش مصنوعی: اگر اشکهای من چون سیلابی به سرازیر شدن درآید و به جیحون برسد، رنگ خوارزم تغییر خواهد کرد و به حالت دریا میگردد.
هوش مصنوعی: روزی شتری که لیلی را سوار میکند، ممکن است هر کجا که پای بگذارد، بوی گل مجنون بهاری را با خود بیاورد.
هوش مصنوعی: حتی اگر کسی برای به دست آوردن وصالت، گنجینهای همانند گنج فریدون را بیاورد، باز هم از سر یک موی زلفت نمیتواند بهای آن را بپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی مانند پری از مردم دور میشوی و در دل خود به شگفتی و حیرت نگاه میکنی، در فکر آن هستی که به خانه غم خود با چه جادو و ترفندی میتوانی برگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملک العرش همه ملک به مسعود سپرد
کشور عالم، هر هفت برو بر بشمرد
جمله زنگار همه هند به شمشیر سترد
ملکت هند بد و سخت حقیر آمد و خرد
چیست آن جفت بهم ساخته همچون زن و مرد
چو فلک گرد بدورش فلک گرداگرد
از برین برف همی بارد و زیرین باران
برف گرم آید هر چند بود باران سرد
سرد و گرمش را چون نیک بیندیشی تو
[...]
همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد
همه شب دیده من بر فلک استاره شمرد
خوابم از دیده چنان رفت که هرگز ناید
خواب من زهر فراق تو بنوشید و بمرد
چه شود گر ز ملاقات دوایی سازی
[...]
آخر ای خاک دلت خون دلم چند خورد
تن ناپاک تو تا کی تن پاکان شکرد
تا دلارام من اندر جگرت جای گرفت
هر شبی ناله من گرده گردون بدرد
روضه ای در تو نهادند که از تبت او
[...]
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.