محمل رحلت ببند ای ساربان کز شوق یار
می کشد هر دم به رویم قطره های خون قطار
زودتر آهنگ ره کن کآرزوی او مرا
برده است از دیده خواب از سینه صبر از دل قرار
قطع این وادی به ترک اختیار خود توان
می نهم در قبضه حکمت زمام اختیار
اشتر مستم که بی خود می روم در راه او
نیست در بینی مرا جز رشته مهرش مهار
پای کوبان می برد شوق جمال او مرا
زیر پایم چون حریر و گل بود خارا و خار
هر کسی بر ناقه بهر تحفه باری می نهد
بار من فاقه است و من زین تحفه هستم زیر بار
هر نشان پا که می بینم ز ناقه در رهش
می نماید چهره مقصود را آیینه وار
محمل امشب دیر می جنبد حدی آغاز کن
یک طرف بانگ حدی یک جانب آواز درای
از گران جانی بود آن را که ماند دل به جای
ناقه چون ذکر حبیب و منزل او بشنود
گرچه باشد در گرانی کوه گردد بادپای
لیلی اندر حی چو گل بگشاد گویی پیرهن
کز نسیم نجد می آید شمیم جانفزای
حال و وجد من فزود از بوی جان افزای نجد
سوی نجدم ای صبا بهر خدا راهی نمای
منزل جانان و کان لطف و احسان است نجد
آب او خوش خاک او دلکش هوایش دلگشای
لاله صحرای او بر چهره گل داغ نه
سبزه اطلال او بر جعد سنبل مشکسای
وایه آن دارم که بینم نجد را مأوای خویش
گر نیابم وایه خود وای من صد بار وای
نجد می گویم وز آن قصدم زمین یثرب است
بر کنار دجله ام افتاده دور از خان و مان
وز دو دیده دجله خون در کنار من روان
پا برون کی کردمی بر خاک بغداد از رکاب
گر نپیچیدی هوای یثربم آن سو عنان
حبذا یثرب که تا یکدم کنم آنجا وطن
عمرها ترک اقامت در وطن کردن توان
مرغ جان را آشیان اصلی است آن ای خدای
ره نمای این مرغ را روزی سوی آن آشیان
خوابگاه حضرتی آمد که گر بودی به فرض
مرقد پاکش چو مهد عیسی اندر آسمان
فرض بودی بر همه بهر زیارت کردنش
صرف کردن عمر را در جست و جوی نردبان
مرقد او در زمین پیدا زهی حرمان که من
پا ز سر ناکرده بنشینم ز طوفش یک زمان
کی بود یارب که دل از فکر عالم کرده صاف
السلام ای قیمتی تر گوهر دریای جود
السلام ای تازه تر گلبرگ صحرای وجود
السلام ای آن که تا از جبهه آدم نتافت
نور پاکت کس نبرد از قدسیان او را سجود
السلام ای آن که زنگ ظلمت کفر و نفاق
صیقل تیغ تو از آیینه گیتی زدود
السلام ای آن که ناید در همه کون و مکان
تیزبینان را به جز نور تو در چشم شهود
السلام ای آن که بهر فرش راهت بافت دهر
اطلسی را کش ز شب کردند تار از روز پود
السلام ای آنکه ابواب شفاعت روز حشر
جز کلید لطف تو بر خلق نتواند گشود
السلام ای آن که تا بودم درین محنت سرا
در سرم سودا و در جانم تمنای تو بود
صد سلامت می فرستم هر دم ای فخر کرام
یا شفیع المذنبین بار گناه آورده ام
بر درت این بار با پشت دوتاه آورده ام
چشم رحمت برگشا موی سفید من نگر
گرچه از شرمندگی روی سیاه آورده ام
آن نمی گویم که بودم سالها در راه تو
هستم آن گمره که اکنون رو به راه آورده ام
عجز بی خویشی و درویشی و دلریشی و درد
این همه بر دعوی عشقت گواه آورده ام
دیو رهزن در کمین نفس و هوا اعدای دین
زین همه با سایه لطفت پناه آورده ام
گرچه روی معذرت نگذاشت گستاخی مرا
کرده گستاخی زبان عذرخواه آورده ام
بسته ام بر یکدگر نخلی ز خارستان طبع
سوی فردوس برین مشتی گیاه آورده ام
دولتم این بس که بعد از محنت و رنج دراز
بر رحیم آستانت می نهم روی نیاز
یا رسول الله نمی گویم که مهمان توام
یا فقیری طعمه جوی از ریزه خوان توام
بر لب افتاده زبان گرگین سگی ام تشنه جان
آرزومند نمی از بحر احسان توام
گر ندارم افسر شاهی به سر این بس که هست
گردن تسلیم زیر طوق فرمان توام
مسند عزت نهم بر صدر ایوان قبول
گر نیاید سنگ رد از دست دربان توام
شد گلستان از خوی رخسار تو خاک حجاز
من به بویی گشته خرسند از گلستان توام
وارهان از گفت و گوی زاغ طبعانم که من
عندلیب مدح گو مرغ ثناخوان توام
دفتری دارم سیاه از معصیت بیچاره من
گر شفاعت نامه ای ناید ز دیوان توام
چون بود عز شفاعت را حمایی بس منیع
حق آنانی که عمری در وفایت بوده اند
وین زمان در ساحت قرب تو خوش آسوده اند
حق آنانی که راهی را که خود پیموده ای
پای از سر ساخته ایشان همان پیموده اند
حق آنانی که از تیه ضلالت خلق را
جز به صوب شارع شرع تو ره ننموده اند
کز گدای بینوا جامی عنایت وامگیر
کش عنان دل ز کف نفس و هوا بربوده اند
از سحاب فیض لطف عام خود رشحی بریز
بر دل و جانش که از لوث گناه آلوده اند
کحل بیناییش ده زین در که عمری زین هوس
مردمان چشم او خون جگر پالوده اند
کن قبول او را طفیل آن کسان کز گفت وگوی
هم تن و هم جان به راهت سوده و فرسوده اند
باشد از یمن قبولت فارغ از خلد و جحیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شوق به دیدار محبوب و همچنین طلب رحمت و شفاعت از پیامبر است. شاعر به نوعی از سفر و جدایی از وطن میگوید و در آرزوی رسیدن به نجف و مکانهای مذهبی است. او از سختیها و گناهان خود صحبت کرده و از محبّت و رحمت پیامبر درخواست کمک دارد. شاعر در عین بیان عجز و ناتوانی، به امید شفاعت و رحمت، از پیامبر میخواهد که به او نگاه کند و او را از گناهانش رها سازد. در کل، این شعر نمادی از عشق عرفانی و درخواست کمک از مقامهای الهی است.
هوش مصنوعی: ای ساربان، بار و بستری برای رفتن از این دنیا آماده کن، زیرا از شوق دیدار محبوب، هر لحظه بر چهرهام قطرههای خون جاری میشود.
هوش مصنوعی: زودتر آماده حرکت شو، زیرا آرزوی او خواب را از چشمانم، صبر را از دل و آرامش را از وجودم گرفته است.
هوش مصنوعی: من با اراده خودم میتوانم این مسیر را ترک کنم، زیرا در دست حکمت، کنترل و تصمیمگیری در اختیار من است.
هوش مصنوعی: من به حالت مستی و سرخوشی آمدهام و بیخبر از خودم در راه او میروم. هیچکس در من جز محبت او را نمیبیند، انگار که خود را به رشتهای از عشق او بستهام.
هوش مصنوعی: با شوق زیبایی او، با قدمهای رقصانی به راه میافتم. زیر پاهایم چون حریر نرم و گل خوشبو میباشد، در حالی که سختی و زحمتهای زندگی مانند سنگ و خار در زیر پاهایم است.
هوش مصنوعی: هر کسی برای دستیابی به هدیهای ارزشمند زحمتی میکشد و بار سنگینی را حمل میکند، اما بار من فقط فقر و نداشتن است و من خود به عنوان یک هدیه در زیر بار این فقر قرار دارم.
هوش مصنوعی: هر نشانهای از حرکت او را میبینم که مانند آینه تصویر معشوق را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: امشب تا دیروقت نمیتوانم تحمل کنم، بهتر است شروع کنم.
هوش مصنوعی: در یک طرف صدای حدی به گوش میرسد و در طرف دیگر، صدایی از درای. این صدا برای کسی است که دلش به جای دیگری مانده و از این ترتیب احساس سنگینی و سردرگمی میکند.
هوش مصنوعی: وقتی الاغی نام محبوب و خانهاش را میشنود، حتی اگر در سختی و دشواری هم باشد، مانند بادی سبک و آزاد به پرواز درمیآید.
هوش مصنوعی: لیلی در باغ به مانند گلی شکوفا شده است، گویی که پیراهنی را کنار زده باشد که از نسیم نجد، بوی خوش و جانفزایی به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: احساس و شور و شوق من بیشتر شد هنگامی که بوی خوشی از منطقه نجد به مشامم رسید. ای نسیم، برای خدا لطفاً راهی را نشان بده که مرا به نجدم برساند.
هوش مصنوعی: محل زندگی محبوب، جایی است پر از محبت و خوبی. آبی که در آنجا جریان دارد دلپذیر است، خاکش زیباست و هوای آن آرامشبخش و دلنواز است.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای او مانند لالهای در دشت میدرخشد و داغی بر گلهایش دارد. سبزههای اطرافش هم در کنار موهای نرم و پیچخوردهاش چشمنواز هستند.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که نجد را به عنوان محل سکونتم ببینم، و اگر نتوانم به آنجا برسم، صد بار افسوس و فرافکنی میکنم.
هوش مصنوعی: من از نجد نام میبرم و هدفم رسیدن به سرزمین یثرب است.
هوش مصنوعی: در کنار رود دجله نشستهام، دور از خانه و زندگیام. از چشمانم اشک مثل دجله در کنارم جاری است.
هوش مصنوعی: آیا میتوانستم از روی رکاب اسب به زمین بغداد پا بگذارم، اما اگر تو جدای از من نرفتی، من هم به سمت یثرب نخواهم رفت؟
هوش مصنوعی: ای کاش یثرب (مدینه) را دوست بدارم و مدتی آنجا زندگی کنم، که دیگر نتوانم زندگی در وطنم را ترک کنم.
هوش مصنوعی: پرنده روح آدمی به یک لانه واقعی نیاز دارد. ای خدا، که راه را به ما نشان میدهی، لطفاً برای این پرنده روزی را فراهم کن تا به آن لانه برسد.
هوش مصنوعی: مکانی از خوابگاه یک شخصیت بزرگ آمد که اگر آنجا بودی، مرقد پاک او مانند گهواره عیسی در آسمان مینمود.
هوش مصنوعی: بر همه واجب بود که برای زیارت او، عمر خود را صرف جستجوی راهی برای رسیدن به او کنند.
هوش مصنوعی: مقبره او در زمین مشخص است، وا حسرت که من بدون اینکه به او نزدیک شوم، فقط از دور بخواهم لحظهای به خاطر طوفان او مستفیض شوم.
هوش مصنوعی: کیست ای خدا که دلش را از نگرانی و فکر دنیا خالی کرده است؟
هوش مصنوعی: سلام بر تو که با ارزشتری از گوهری در دریاهای بخشش، سلام بر تو که گلبرگ وجود را تازهتر و زیباتر میکنی.
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای کسی که تا زمانی که نور پاکت از صورت آدم منتشر نشد، هیچیک از فرشتگان به تو سجده نکردند.
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای کسی که ظلمت کفر و نفاق را از سطح جهان همچون زنگار پاک کردهای.
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای کسی که در تمامی جهان و مکانها، جز نور تو در چشم بینایان، چیزی نمیبینند.
هوش مصنوعی: سلام ای کسی که برای فرش راهت، زمان به مانند اطلسی را بافته است. تار و پود این فرش، شب را از روز گرفته است.
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای کسی که در روز قیامت، فقط با کلید بزرگ محبت تو، درهای شفاعت به روی بندگان باز میشود.
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای آن که در تمام مدت زندگیام در این دنیای پر از مشکلات، در فکر تو و با آرزوی تو بودم.
هوش مصنوعی: هر لحظه سلامتی و خوشبختی را برای تو ارسال میکنم، ای افتخار بزرگان.
هوش مصنوعی: ای شفیع بخشاینده گناهان، من با گناهی بزرگ به درگاه تو آمدهام. این بار سنگین گناه را با حال ناتوانی و دردمندی بر دوش دارم.
هوش مصنوعی: به من نظر محبت کن و به موی سفید من توجه کن، هرچند برای شرمندگی من، رنگ صورت من سیاه شده است.
هوش مصنوعی: من نمیگویم سالها در مسیر تو بودهام، بلکه به تو میگویم که اکنون به راه درست راه یافتهام، حتی اگر قبلاً گمراه بودهام.
هوش مصنوعی: من به خاطر عجز و بیکسی و فقر و دلتنگیام، این همه درد و رنج را بر ادعای عشقت گواهی دادهام.
هوش مصنوعی: من در مقابل وسوسهها و مشکلات زندگی، به لطف و اندازهگیری تو پناه آوردهام و از آنها میخواهم که مرا نجات دهند.
هوش مصنوعی: هرچند که نتوانست با روی معذرت از من عذرخواهی کند، من با جسارت از او خواستهام که عذرخواهیام را به زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: من یک درخت خرما را از بیابانهای خاردار و سختی بیرون کشیدهام و به سوی بهشت آوردهام، با خود مقداری گیاه نیز آوردهام.
هوش مصنوعی: خوشحالم که بعد از تحمل سختیها و درد و رنج زیاد، به درگاه رحمت تو پناه میآورم و چهره نیازم را به تو میسایم.
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، نمیگویم که مهمان توام یا اینکه به دنبال امکانات زندگی از crumbs سفره تو هستم.
هوش مصنوعی: زبانم بر لب مانده و همچون گرگی گرسنه هستم. روح من به شدت تشنه است و آرزو دارم که از دریای مهربانی تو نیکی و رحمت دریافت کنم.
هوش مصنوعی: اگرچه تاج و جواهر شاهی بر سر ندارم، اما همین که گردنم تحت فرمان توست، برایم کافی است.
هوش مصنوعی: اگر پذیرش و عظمت را بر سر ایوان تو قرار ندهی، هرچند که سنگی که در دست نگهبان است نمیتواند مانع دسترسی من شود.
هوش مصنوعی: چهرهٔ تو مانند گلستان، زیبایی و سرسبزی را به ارمغان آورده است. من که از سرزمین حجاز هستم، با بوی دلانگیز گلستان تو شاداب و خوشحال شدهام.
هوش مصنوعی: من از گفتگو و بحث با افرادی که ذهنیتی منفی دارند دور هستم؛ زیرا من مانند بلبل هستم که برای تو، ای مرغ محبوب، آواز مدح و ستایش میخوانم.
هوش مصنوعی: من دفتری پر از گناه و خطا دارم و اگر شفاعت و بخششی از تو به من نرسد، حال من بسیار بد خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که شفاعت مقام بلندی دارد، برای این کار باید پشتیبانی قوی و قدرتمندی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: مستحق افرادی که سالها به وفاداری شما گذراندهاند و اکنون در نزدیکی شما در آرامش به سر میبرند.
هوش مصنوعی: افرادی که به راهی که خودت رفتهای پا گذاشتهاند، حق دارند که همان مسیر را طی کنند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که افرادی که در گمراهی انسانها سهمی داشتهاند و آنها را به جز راه صحیح هدایت نکردهاند، حق و حقوقی دارند که باید مورد توجه قرار گیرد. در واقع، اشاره به اهمیت هدایت درست و مسئولیت کسانی است که در این زمینه نقش دارند.
هوش مصنوعی: از دست نیازمندی، جامی را دریافت کن و دل خود را از تسلط نفس و خواستههای دنیا آزاد کن.
هوش مصنوعی: از باران رحمت و لطف خود، قطرهای بر دل و جان او ببار که از آلودگی و گناه پاک شود.
هوش مصنوعی: چشمان او به خاطر آرزوهای مردمان، سالها خون دل خورده و آسیب دیدهاند. اکنون به او کحل بزن تا با بینایی بهترش ریاضتها و دشواریهای زندگی را ببیند.
هوش مصنوعی: او را بپذیر، به خاطر افرادی که از گفت و گو و دوستی با او به راهی پرداختهاند که جان و تنشان را در آن صرف کردهاند و اکنون خسته و آسیبدیدهاند.
هوش مصنوعی: باشد که از لطف و رحمت تو، آدمی از نعمتهای بهشت و عذابهای جهنم بینیاز باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.