کردم ز دیده پای، سوی مشهد حسین
هست این سفر به مذهب عشاق فرضِ عین
خدام مرقدش به سرم گر نهند پای
حقا که بگذرد سرم از فَرق فَرقَدَین
کعبه به گرد روضه او می کند طواف
رَکْبَ الحَجیج! اَینَ تَروحون؟ اَین ؟ اَین ؟
از قاف تا به قاف پر است از کرامتش
آن به که حیله جوی کند ترک شَید و شَین
آن را که بر عذار بود جعد مشکبار
از موی مستعار چه حاجت به زیب و زین
جامی گدای حضرت او باش تا شود
با راحت وصال مبدل عذابِ بَین
می ران ز دیده سیل که در مشرب کریم
باشد قضای حاجت سایل ادای دین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره سفر به مشهد امام حسین (ع) و دیوانهوار عشق به اوست. شاعر میگوید که این سفر برای عاشقان واجب است و حتی اگر خدمتگزاران مرقد حسین پایش را بر سر او بگذارند، او باید از این عشق بگذرد. همچنین به بزرگی و کرامت امام حسین اشاره میشود و میگوید که کعبه نیز به دور مزار او میچرخد. شاعر به زیبایی ظاهری و تظاهر اشاره میکند و بر این باور است که عشق واقعی به امام حسین نیازی به زیباییهای ظاهری ندارد. در نهایت، او از خواندن گدایی در درگاه امام حسین صحبت میکند و از خواندن حاجات و ادای دین میگوید.
هوش مصنوعی: بسیار مهم است که با دلی پاک و شوقی عمیق به زیارت حضرت حسین برویم. این سفر برای عاشقان واقعی یک وظیفه و نیاز اساسی است.
هوش مصنوعی: اگر خادمان مرقدش سرم را بر زمین بگذارند، واقعا میتوانم بگویم که سرم از دو نیمه خواهد گذشت.
ای کاروان حجاج! به کجا می روید؟ کجا؟ کجا؟
هوش مصنوعی: از ابتدا تا انتهای وجود، پر از عظمت و بزرگی اوست و بهتر است که کسی به دنبال فریب و نیرنگ نباشد، زیرا چنین کارهایی ارزش و جایگاه او را نادیده میگیرد.
هوش مصنوعی: کسی را که موهایش مانند جعد مشکی زیبا باشد، نیازی به زیباییهای مصنوعی و اضافی ندارد.
بین بمعنای فراق است. عذاب فراق مبدل به راحت وصال شود
هوش مصنوعی: آب چشم را از چشمانت بران، زیرا در دل شخص بخشنده، جایی برای هیچ خواستهای نیست. کسانی که نیاز دارند، باید به بدهیهای خود رسیدگی کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نه ای، ببین
با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین
باشد که در وصال تو بینند روی دوست
تو نیز در میانهٔ ایشان نهای ببین
ای خانه مبارک و باغ بآفرین
فرخنده باد و فرخ بر خسرو زمین
شاهنشه زمانه ملک زاده بو سعید
مسعود با سعادت و سلطان راستین
تابود بود و از پس این تابود بود
[...]
ای چرخ ملک و دولت و سلطان داد و دین
مسعود شهریار زمان خسرو زمین
در بزم و رزم نوری و ناری نه ای نه ای
سوزان تری از آن و فروزنده تری ازین
بادی به وقت حمله و کوهی به گاه حلم
[...]
آن بت که هست چهرهٔ خور پیش او رهین
صد حلقه دارد از سه طرف هر طرف یمین
پیوسته در میانهٔ هر حلقهای دلی
چون خاتمی شده که کبودش بود نگین
گاهی ز تاب زلف به گل بر نهد کمند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.