گنجور

 
 
 
مولانا

ای آنکه کنی کون و مکانرا محدث

پاکی و منزهی ز نسیان و حدث

جز فکر تو در سرم همه عین خطاست

جز ذکر تو بر زبان ضلالست و عبث

فضولی

ای ملک تو فارغ از شریک و وارث

و آن ملک همین قدیم و باقی حادث

جز ذات قدیم تو ندارد مطلق

تکوین مکونات عالم باعث

صفی علیشاه

ای جود تو بر وجود اشیاء باعث

ملک و ملک از لطف قدیمت حادث

حادث نبود ز خویش دارای وجود

می‌رد همه زنده و حقش وارث

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه