گنجور

 
 
 
مجد همگر

ای خصم مدان رفتنش ا زنفرینت

بد مهری دنیا مشمار از کینت

در ماتم او ز چشم خون بار چو سیل

گر دوخته نیست چشم عبرت بینت

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجد همگر
همام تبریزی

چون خسته شد از منج لب شیرینت

خونین شد از این غم دل صد مسکینت

بازار عسل به لب چو بشکستی منج

زد نیش ز رشک بر لب نوشینت

کمال خجندی

تا کی نبود با دل من تمکینت

تا چند بود جور و جفا آئینت

پیوسته بکینه دلم می پیچد

زلفین خم اندر خم چین بر چینت

یغمای جندقی

تا چند به خود مهر و به یزدان کینت

حق جوئی و کفر و حق پرستی دینت

خود نیز بر آن خرگله کثرت بینی

سگ بچه کند به چشم وحدت بینت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه