ابوعلی دقاق - قدس سره - گوید در آخر عمر چندان درد بر وی پدید آمده بود که آخر هر روز به بام برآمدی و روی بر آفتاب کردی و گفتی: ای سرگردان مملکت، امروز چون بودی و چون گذرانیدی، هیچ جای بر اندوهگین این حدیث تافتی؟ هیچ جای از زیر و زبر شدگان این واقعه خبر یافتی؟ هم از این جنس می گفتی تا آفتاب فرو شدی.
ای مهر که نیست چون تو عالم گردی
زین رهرویم ببخش راه آوردی
امروز که را دیدی کاندر ره عشق
بر رخ بودش گردی و در دل دردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: ابوعلی دقاق در آخرین روزهای زندگیاش دچار درد و رنج زیادی شده بود. هر روز به بالای خانه میرفت و به آفتاب نگاه میکرد و از او میپرسید که امروز چه بر سر او آمده و چه وقایعی را تجربه کرده است. او در این لحظات به بیان احساساتش درباره عشق و جدایی میپرداخت و از آفتاب میخواست که او را در درک این رنجها یاری کند.
هوش مصنوعی: ابوعلی دقاق در پایان عمر خود به شدت از درد رنج میبرد. هر روز به بالای بام میرفت و رو به آفتاب میکرد و میپرسید: ای سرگردان دنیا، امروز چطور بودی و چگونه گذراندی؟ آیا جایی برای تسلی وجود داشت؟ آیا از آنچه که به هم ریخته خبر داشتی؟ او اینگونه صحبت میکرد تا آفتاب غروب میکرد.
هوش مصنوعی: ای خورشید، که هیچکس مانند تو نیست، به من که در این مسیر قدم گذاشتهام، ببخش که تو باعث راهیابی من شدی.
هوش مصنوعی: امروز کسی را دیدی که در مسیر عشق، غمی در چهرهاش و در دلش دردی وجود داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.