بخش ۴۰ - عقد یازدهم در مقام زهد که انقطاع رغبت است از نعم فانی و اقتصار همت بر نعیم جاودانی
ای گل تازه که از باغ الست
به جهان آمده ای دست به دست
پرده سبز فلک غنچه توست
باشد این جامه به قدش ز تو چست
باغبان گرچه کند غنچه هوس
قصد او جلوه گل باشد و بس
گل تویی زن چمن و غیر تو خار
شیوه خار پرستی بگذار
گلبن اندر رهت از خار درشت
گه به کف زر کشد و گاه به مشت
غنچه مشتیست ز زر گل چو کفی
پی ایثار تو از هر طرفی
چشم نرگس به تماشای تو باز
نای بلبل ز نوای تو به ساز
یاسمن بزم تو را لخلخه سای
نارون فرق تو را چتر گشای
سبزه در آرزوی مفرشیت
باد خرسند به محمل کشیت
محملت راست به هر پیش و پسی
لاله از بانگ فتاده جرسی
گر بنفشه نه ز دستت سیلی
خورده اعضاش چرا شد نیلی
آینه روی تو را آب زلال
شانه کش موی تو را باد شمال
طرفه حالی که ز خیل تو همه
واندرین بزم طفیل تو همه
تو ز حال همه پوشیده نظر
گشته مشعوف دو سه خرده زر
گاه بندیش نهانی به میان
گه نهی بر طبق عرض عیان
کی سزد دلق مرقع به برت
در ته دلق گره کرده زرت
یا مرقع ز سرت بیرون باد
یا ز دل مهر زرت بیرون باد
صوفی و مال پرستی نه خوش است
عالی و میل به پستی نه خوش است
نقد دین گوهر و دنیا صدف است
وین صدف درصدد صد تلف است
چه دهی گوهر جاویدانی
به صدف خاصه که باشد فانی
لذت خوردن و آشامیدن
با بت حوروش آرامیدن
خلعت فاخر از اطلس کردن
خانه در قصر مقرنس کردن
زیر ران ابلق تازی راندن
بر مه و مهر غبار افشاندن
همه هیچند و به هیچی سمرند
بلکه از هیچ بسی هیچترند
همه زنگند بر آیینه دل
تار پیوند از اینها بگسل
گنده پیریست جهان عشوه نمای
دل صد تازه جوان کنده ز جای
دل خورشید دلان خون کرده
تابه آن چهره شفق گون کرده
طره اش حلقه تزویر و فریب
غمزه اش صف شکن صبر و شکیب
ابرویش کهنه کمانیست دو تاه
کرده از وسمه تلبیس سیاه
چشم او را مژه از تیر بلا
مژه اش میل کش چشم حیا
لبش از ماتم شوهر خندان
تیز در زخم کسانش دندان
دانه دام ضلالت خالش
کنده پای خرد خلخالش
قامتش خاربنی زین بستان
گل او حیله و برگش دستان
بازویش تاب ده پنجه دین
ساعدش پنجه بر صدق و یقین
ساق او دولت ناپاینده
پایه پایه به زوال آینده
نیست از شیوه بالغ نظری
که به دنباله چشمش نگری
صد ضرر بیند ازو ضره او
وای آن کس که شود غره او
ضره اش کیست جهان جاوید
که خرد راست نظرگاه امید
چند ازو روی نهی در پستی
بجه از وی که چو جستی رستی
هست ازو بند امل بگسستن
به خدا عزوجل پیوستن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و طراوت گل تازهای اشاره میکند که به دنیای خارج از باغ الست وارد شده است. او گل را نماد زیبایی و عشق میداند و به تفاوت میان گل و خار توجه میکند و خواهان ترک خارپرستی است. شاعر از زیباییهای طبیعی، مانند نرگس و یاسمن، و نقش آنها در به وجود آوردن فضاهای شاعرانه سخن میگوید؛ اما در عین حال هشدار میدهد که دلبستگی به دنیا و لذات مادی ناپایدارند و در نهایت به غفلت و فریب منتهی میشوند. او به دقت به آسیبها و مشکلات عشق اشاره میکند و تأکید میکند که انسان باید از بندهای دنیوی رها شود و به حقیقت و خدا نزدیکتر گردد. در کل، شعر به موضعگیری در برابر دنیا و لذتهای آن پرداخته و تلاش دارد تا شنونده را به سوی درک عمیقتری از معنای زندگی و عشق هدایت کند.
هوش مصنوعی: ای گل زیبای تازه که از باغ الهی به دنیا آمدهای و در دستان مردم رد و بدل میشوی.
هوش مصنوعی: آسمان مثل پردهای سبز است و غنچه تو در آن دیده میشود. این جامهای که بر تن دارد، به زیبایی و قامت تو میخورد.
هوش مصنوعی: باغبان هرچند که غنچهها را پرورش میدهد، اما هدف اصلیاش این است که زیبایی گل را ببیند و نه تنها به غنچهها بسنده کند.
هوش مصنوعی: تو مانند گلی هستی در میان چمن، و هر چه غیر از تو باشد، تنها ساقههای خاری است که بیفایده به رشد و پرورش خویش ادامه میدهد. باید این نوع از عشق و حسادت را کنار بگذاری.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، گلهایی زیبا و باارزش وجود دارند، اما در کنار آنها، مشکلات و دردسرهایی هم به چشم میخورد. گاهی میتوان با تلاش، به موفقیت دست پیدا کرد و گاهی هم ممکن است با سختی و مبارزه، از موانع عبور کرد.
هوش مصنوعی: غنچه مانند یک مشت طلا است و گل هم همچون کفی است که از همه سوی فدای تو شده است.
هوش مصنوعی: چشم نرگس به تماشای تو باز است و بلبل با سرود تو نوای تازهای میسراید.
هوش مصنوعی: در باغ تو، گل یاسمن به زیبایی درخشانی دارد و درختان نارون مانند چتر، بر فراز سر تو سایه میافکنند.
هوش مصنوعی: سبزه با خوشحالی به وضعیتی که در آن است، امیدوار است و به خوشحالی وسیلهای که تو را همراهی میکند، توجه دارد.
هوش مصنوعی: مردم با صدای خوش تو دلشاد شدهاند و مانند لالهها در هر جا از عشق تو سر برآوردهاند.
هوش مصنوعی: اگر بنفشه از دست تو سیلی خورده، پس چرا اعضای آن نیلی شده است؟
هوش مصنوعی: نقش و چهره تو مانند آینهای است که جلوهگر است و آب زلال مانند شفافیت آن را نشان میدهد. همچنین، وزش باد شمال همچون دستی لطیف، به نرمی بر روی موهای تو میگذرد.
هوش مصنوعی: عجب اوضاعی است که از جمع تو همه در این مجلس حاضرند و همه به خاطر تو هستند.
هوش مصنوعی: تو از حال و احوال همهی کسانی که در اطرافت هستند بیخبر هستی و از این بیخبری خوشحال و شاداب به نظر میآیی، در حالی که فقط چند تکه طلا داری.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، بند و زنجیری که در دل داریم، به طور پنهانی ما را به میان مشکلات میکشاند، در حالی که در ظاهری که از خود نشان میدهیم، هیچ نشانی از آن نداریم.
هوش مصنوعی: چه وقت ممکن است این دلق کهنه و رنگ و رو رفته را بر دوشت بیندازی، در حالی که در زیر آن، گرهای از زرتی با خود داری؟
هوش مصنوعی: یا کلاهت از سرت برداشته شود، یا محبت تو از دل من رخت بربندد.
هوش مصنوعی: علاقه به دنیا و ثروت، با روحیه عرفانی و دل پاک همخوانی ندارد. خواستن چیزهای پست و ناچیز هم ناپسند است.
هوش مصنوعی: نقد دین مانند گوهری ارزشمند است و دنیای مادی مانند صدفی است که این گوهر را درون خود نگه میدارد. اما این صدف به دنبال نابودی و از دست دادن آن گوهر است.
هوش مصنوعی: چرا چیزی ارزشمند و همیشگی را به چیز خاص و زودگذر میدهی؟
هوش مصنوعی: لذت بردن از خوردن و آشامیدن در کنار معشوقی زیبا، انسان را به آرامش میرساند.
هوش مصنوعی: لباس زیبا و مجلل را برای تزئین خانه به کار بردن و قصر را با ریزهکاریهای هنری زینت دادن.
هوش مصنوعی: رانندگی بر اسب تازی که دارای زیبایی خاصی است، به مانند پرتاب کردن غبار بر چهره ماه و خورشید است. این تصویر نشاندهنده قدرت و زیبایی همزمان این اسب و تأثیر آن بر چشمانداز است.
هوش مصنوعی: همه موجودات در واقع هیچ چیز هستند و به پوچی میرسند، حتی از هیچ هم بیمعناترند.
هوش مصنوعی: دل را از نگرانیها و ناراحتیها پاک کن و به صافی و روشنی آن توجه کن. از این چیزهای منفی که به دل چسبیدهاند، رها شو و به آرامش و شفافیت برس.
هوش مصنوعی: جهان مانند پیری است که با ناز و کرشمه خود دل جوانان را میرباید و آنها را از جایی که هستند، دور میکند.
هوش مصنوعی: دل عاشقان به خاطر محبت و عشق، به اندازهای آزرده و رنجیده شده که رنگ و روی چهرهشان به رنگ غروب آفتاب درآمده است.
هوش مصنوعی: موهای او مانند دایرهای از فریب و نیرنگ است و چشمانش مانند تیری است که صبر و شکیبایی را میشکند.
هوش مصنوعی: ابروی او مانند کمان کهنهای است که دو طرفش به رنگ سیاه زینت داده شده است.
هوش مصنوعی: چشم او به مژههایش شکلی از تیرهای بلا را دارد، مژههایی که چون قوس، حیا و آرزو را به سمت خود میکشند.
هوش مصنوعی: لبخند او به خاطر غم شوهرش است و دندانهایش مانند زخمهایی به دیگران مینوازد.
هوش مصنوعی: زنجیرهای گمراهی کنده شده و پای خرد را آزاد کرده است.
هوش مصنوعی: قد او مانند خارهای باغ است، ولی گل او فریبنده و زیباست. برگهایش همچون دستانی دلربا به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: بازویش را محکم و پرتوان کن، زیرا دستش به حقیقت و صداقت چنگ زده است.
هوش مصنوعی: حالت و زیبایی ساق او، که نماد موقتی است، در آینده دچار زوال و زوال خواهد شد.
هوش مصنوعی: هیچ نشانی از اندیشهی روشن و بالغ در این نیست که تنها به دنبال دیدهها و ظواهر بروی.
هوش مصنوعی: شخصی که به ظاهر چیزی دل ببندد و فریب آن را بخورد، در واقع به خود آسیبهای زیادی خواهد زد. این شخص نمیداند که فریبنده با او چه ساخت و او را به چه چالشهایی دچار خواهد کرد.
هوش مصنوعی: کیست که در این جهان جاوید، آسیب و آزارش بهطور منطقی و بر اساس خرد، مورد توجه و امید قرار گیرد؟
هوش مصنوعی: به دنبال دلایلی نباش که خود را پایین بیاوری. از آن موانع دوری کن، زیرا اگر از آنها بگریزی، به آزادی و رهایی خواهی رسید.
هوش مصنوعی: از اوست که میتوان امیدها را رها کرد و به خداوند بزرگ پیوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.