لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

در رهی می گذشت پیغمبر

با گروهی ز دوستان همبر

دید قومی گرفته تیشه به دست

گرد سنگی بزرگ کرده نشست

گفت کین دست و پا خراشیدن

چیست وین سنگ را تراشیدن

قوم گفتند ما جوانانیم

زورمندان و پهلوانانیم

چون به زور آوری کنیم آهنگ

هست میزان زور ما این سنگ

گفت گویم که پهلوانی چیست

مرد دعوی پهلوانی کیست

پهلوان آن بود که گاه نبرد

خشم را زیر پا تواند کرد

خشم اگر کوه سهمگین باشد

پیش او پشت بر زمین باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]