نالم همی و سود نبینم ز نالهام
فریاد من نمیرسد این اشک ژالهام
با آنکه نیست هیچ به فردا امید من
باشد ذخیره محنت پنجاهسالهام
یک لقمه بیجگر ندهد ور دهد فلک
هم استخوان بود چو ببینی نوالهام
از حرص هر کجا که جهد باد دولتی
بر خاک سر نهاده من آنجا حوالهام
گریان به گاه قهقهه همچون صراحیم
خندان میان خون جگر چون پیالهام
چون شمع هست یک شب و صد بار گریهام
چون نای هست یک دم و صد گونه نالهام
شکلم چو نقطه آمد و چرخ چو دایره
بر من کشد خط از چه که نیکو مقالهام
چرخ ارچه ذره ز جفا کم نمیکند
از وی گله مکن که کراهم نمیکند
افسوس دست من که به کیوان نمیرسد
آوخ که دور چرخ به پایان نمیرسد
بر من نماند هیچ ملالی و محنتی
کز جور دور گنبد گردان نمیرسد
بادا شکسته چنبر گردون دون ازانک
زو راحتی به هیچ مسلمان نمیرسد
دانی نشان مردم آزاده چیست آن
کز رویش آب رفته و درنان نمیرسد
حرمان اهل فضل نگر تا بدان حدست
کز لب گذشته لقمه به دندان نمیرسد
مرگ ار نمیرسد به من این نیست دولتی
کان نیز هم ز غایت حرمان نمیرسد
هر کو نریخت خون و نشد جان شکر چو باز
بر دستگاه پایه سلطان نمیرسد
بر من جفای چرخ فزون از حکایتست
دیرینه محنتست نه اول شکایتست
چرخ این کمان کین همه بر ما همیکشد
خورشید تیغ بر دل دانا همیکشد
هرجا که خشکمغزی و تردامنی بود
دامن بر اوج قبه خضرا همیکشد
هرکس که او عنان مروت ز دست داد
او پای در رکاب ثریا همیکشد
دست اجل گرفته گریبان عمر ما
ز امروز در ربوده به فردا همیکشد
دو رویه نیستیم چو کاغذ به هیچ روی
گردون قلم ز بهر چه بر ما همیکشد
هر تشنه که جوید ازین چرخ آبروی
بل شاخ آرزویش بسودا همیکشد
کاین چرخ خود برشته زرین آفتاب
از دلو ابر آب ز دریا همیکشد
شادم ازانکه عمر گذشت ایزد آگهست
عمری چنین گذشته ز ناآمده بهست
یک واقعه نماند که بر من به سر نشد
یک قاعده نماند که زیر و زبر نشد
گفتم درین جوانی چون نیست پایدار
دستی به کام دل بزنم هم به سر نشد
یا دولتست یا هنر از دو یکیست زانک
دولت قرین مردم صاحب هنر نشد
چندین هزار جانوران ضایع و صدف
تا کور و کر نبود محل گهر نشد
آزاد سر و بین که تهیدست ماند و نی
تابند بند نامد ظرف شکر نشد
امروز هر که او دو زبان نیست چون قلم
یا چون دوات تیره دل و بد جگر نشد
همچون دولت فرخ و کلک ظهیر دین
آراسته به حلیت تاج و کمر نشد
کان کمال و بحر علوم آسمان فضل
شخصی که زنده از نفس اوست جان فضل
ای کلک نقشبند تو برهان نظم و نثر
وی طبع دلگشای تو سلطان نظم و نثر
غواص بحر علمی و نقاد عین فضل
معیار جد و هزلی و میزان نظم و نثر
تازه ز خلق خوب تو شد باغ مکرمت
زنده به لفظ عذب تو شد جان نظم و نثر
شد طبع غم زدای تو فهرست عقل و علم
شد لفظ نکتهزای تو عنوان نظم و نثر
در عالم فصاحت والله که مثل تو
سر بر نزد کسی ز گریبان نظم و نثر
هرگه که سوی فضل گرایی زبان فضل
گوید زهی فرزدق و سحبان نظم و نثر
تو آفتاب فضلی و بر هرکه تافتی
گردد به فر تو گهر کان نظم و نثر
شد کلک نقشبند تو صورت نگار عقل
گشته مرصع از سخنت گوشوار عقل
ای گاه نطق لفظ تو عیسی روزگار
وی گاه زهد نام تو یحیی روزگار
انفاس تست قوت ارواح اهل فضل
الفاظ تست حجت دعوی روزگار
یک لفظ بیتو نیست در اوراق آسمان
یک نکته بیتو نیست در املی روزگار
ترکیب روز و شب ز سواد و بیاض تست
اینست خود حقیقت معنی روزگار
در خدمت تو هست تسلی فاضلان
جز طاعت تو نیست تمنی روزگار
خوانند در نماز همی لفظ جزل تو
ابنای روزگار به فتوی روزگار
گر برخلاف رای تو یک روز بگذرد
حالی قلم نهند بر اجری روزگار
هم عقل پیش رای مشیبت جوانصفت
هم روح پیش طبع لطیفت گرانصفت
ای ابر نکته قطره و بحر گهر سخن
وی مهر نور بخشش و ای کان زر سخن
ای بلبل غریب نوای لطیف طبع
ای طوطی بدیعسرای شکر سخن
تو بحر فضل را صدف در حکمتی
زان التفات میننمایی به هر سخن
مستغنی است طبع تو از ترهات ما
زان مستمع نشد بر هر مختصر سخن
هستی تو ذوالبیانین وز خوب گفتنت
پیش توایم همچو قلم چشم بر سخن
سمعت چو کرد خوب گهربار لفظ تو
هرگز چگونه میل کند بر دگر سخن
شد عقل کل به شرم ز لفظ تو در بیان
شد ناطقه خجل ز بیان تو در سخن
در عالم کفایت عقل مجسمی
وز غایت لطافت روح مسلمی
نثره برد ز نثر بدیعت نثارها
شعری کند ز شعر لطیفت شعارها
گشته خجل زرای تو خورشید روزها
بشکسته تیر کلک ز شرم تو بارها
عاجز بود ز شرح کمالت زبانها
قاصر بود ز حصر خصالت شمارها
بر روی دهر از قلم تو نگارها
در گوش چرخ از سخنت گوشوارها
تا چو نه تویی ز پرده غیب آورد برون
برداشت روزگار به سر روزگارها
بگشای نطق تا که شود تازه روحها
بردار کلک تا کنی از در نثارها
تا مادر زمانه بزاید چو تو پسر
ای بس که چشم چرخ کشد انتظارها
جایی که هست نظم تو سحر حلال چیست
وآنجا که هست نثر تو آب زلال چیست
آنکو سخن به چون تو سخندان برد همی
شوراب سوی چشمه حیوان برد همی
وان کس که نظم و نثر بدین حضرت آورد
خرما به بصره زیره به کرمان برد همی
لحنی بود عظیم و خطایی بود وسیع
طیان اگر قصیده به حسان برد همی
معذور نیست آنکه فرستد بر تو شعر
ور خود گهر بود نه به عمان برد همی
بیخردگی مدار اگر مورکی ضعیف
پای ملخ به سوی سلیمان برد همی
طبعم ز بحر فضل تو دزدیده قطره
وان هم به مدحت تو به پایان برد همی
چون ابر کوز بحر برد قطره وانگهی
تحفه به بحر قطره باران برد همی
ای مشتری به شرم ز فرخبقای تو
بادا چو دور گردون دایم بقای تو
یارب ظهیر دین را حشمت مدام باد
اقبال و جاه و دولت او بر دوام باد
یمن لقا و ناصیتش منقطع مباد
فر و شکوه طلعت او مستدام باد
او باغ فضل را به حقیقت چو گلبنست
دایم شکوفه باد و فنا را زکام باد
در عالم معانی چون او مقیم نیست
بز ذروه معالی او را مقام باد
از حلقه هلال و ز شکل بنات نعش
بر مرکب جلالش طوق و ستام باد
جایی که نام او ز کرم بر زبان رود
نام کرم بر اهل مکارم حرام باد
بختش ندیم باد و سعادت رفیق باد
چرخش مطیع باد و سپهرش غلام باد
باد او سخن سرای و فلک گشته مستمع
وانفاس او مباد ابدالدهر منقطع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حسرت و ناامیدی شاعر از وضعیت زندگی و ناملایمات آن است. او به مدت پنجاه سال در رنج و محنت بوده و احساس میکند کارش بیفایده است و صدای نالههایش به جایی نمیرسد. شاعر به بیکسی و عدم دستیابی به آرزوهایش اشاره میکند و از حکمت و فضل طلبکار است. او میگوید که با وجود زحمات و تلاشها، هیچ چیز از چرخ گردون نصیبش نشده و حسرت میخورد که مرگ نیز به او نمیرسد. در پایان، شاعر از والایی فردی به نام ظهیرالدین ستایش میکند و او را مظهر فضل و کمال میداند، و آرزو میکند که بقاء و شکوه آن فرد مستدام باشد.
هوش مصنوعی: من در حال ناله و گریه هستم، ولی از نالهام سودی نمیبرم. فریاد من به جایی نمیرسد و اشکهای من مانند قطرات باران هستند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به فردا هیچ امیدی ندارم، اما هنوز بار سنگین رنج و زحمت پنجاه سالهام را دارم.
هوش مصنوعی: اگر لقمهای بدون زحمت و تلاش به آدم داده نشود، حتی اگر شانس هم به کمک بیاید، باز هم به اندازه یک استخوان ارزشی نخواهد داشت. وقتی که نظر کنی به غذای من، این را متوجه خواهی شد.
هوش مصنوعی: به خاطر حرص و طمع، هر جا که بادی به سمت قدرت و ثروت بیاید و بر زمین فرود آید، من هم همانجا حضور دارم و مقصد من همان جایی است.
هوش مصنوعی: من مانند یک پیالهام که در عین داشتن غمی عمیق، در شرایطی هم میتوانم بخندم. در وقتهای شادی، اشک میریزم و در زمانهای غم، لبخند میزنم.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که فقط یک شب روشنایی دارد و در آن شب بارها اشک میریزم. همچنین مانند نای هستم که فقط یک لحظه وجود دارد، اما در آن لحظه صد نوع ناله و فریاد از من برمیآید.
هوش مصنوعی: هرچند که وجود من به اندازه یک نقطه است و زندگیام دورانی مانند دایره دارد، اما از آنجا که نوشتهام زیباست، میتوان بر من خط و نشانی کشید.
هوش مصنوعی: اگرچه زمان و سرنوشت با ظلم و بیرحمی خود از تو کوتاهی نمیکند، بر تو گله نکن که من برای تو کاری نمیکنم.
هوش مصنوعی: متأسفانه من نمیتوانم به آرزوهایم دست یابم و به هدفهایم نزدیک شوم، و افسوس که زمان و رویدادها همیشه ادامه دارند و به پایان نمیرسند.
هوش مصنوعی: کسی از من نگران یا ناراحت نیست زیرا بدیها و مشکلاتی که از تغییرات دنیا ناشی میشود، به من نمیرسد.
هوش مصنوعی: بادها به شدت دنیای پست را تحت تاثیر قرار دادهاند و از آنجایی که هیچ انسانی نمیتواند به راحتی از آن بهرهمند شود، زندگی برای مسلمانان نیز راحت نخواهد بود.
هوش مصنوعی: میدانی نشانه انسانهای آزاد چیست؟ آنها کسانی هستند که با وجود سختیها و کمبودها، همچنان به اصول و ارزشهای خود پایبند میمانند و اجازه نمیدهند مشکلات آنها را به زانو درآورد.
هوش مصنوعی: اهل فضل و دانش چنان به فراق و دوری دچارند که حتی لقمهای که از دهانشان رفته به دندانشان نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر مرگ به من نرسد، این به خاطر راحتي و خوشبختی من نیست؛ بلکه بدبختی و محرومیتی است که حتی به آن هم نمیرسم.
هوش مصنوعی: هر کس که در راه حق جانفشانی نکند و خون خود را نریزد، نمیتواند به مقام و جایگاه بلند سلطنت برسد.
هوش مصنوعی: زندگی سختیها و بیعدالتیهای زیادی را به من تحمیل کرده است، و این درد و رنجی که میکشم نه داستان تازهای است، بلکه ادامهدار و کهنه است.
هوش مصنوعی: چرخش این کمان که همه ما را تحت فشار قرار میدهد، همانند خورشید، شمشیری به دل حکیمانه افراد میزند.
هوش مصنوعی: هر کجا که افراد بیفکر و ناپخته وجود داشته باشند، حتی در مکانهای با شکوه و زیبا، ناپاکی و ناپایداری به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: کسی که از جوانمردی و اخلاق نیک دور شد، حتی اگر به بالاترین درجات و موفقیتها برسد، باز هم به حقیقت معنای واقعی انسانیت دست نیافته است.
هوش مصنوعی: آرزوهای ما و زمان عمرمان در چنگال سرنوشت است، به طوری که امروز را از ما میگیرد و به فردا منتقل میکند.
هوش مصنوعی: ما دوگانگی نداریم مانند کاغذ، که در هیچ سمتش نمیتوان یکسان رفتار کرد. آسمان چه نیازی دارد که بر ما خط بکشد؟
هوش مصنوعی: هر تشنهای که به دنبال آب باشد، آرزوهای بزرگش را با شوق و امید دنبال میکند.
هوش مصنوعی: این روزگار با قدرت و زیباییاش، همانند آفتاب زرینی است که به وسیله ابرها، آب را از دریا به زمین میآورد.
هوش مصنوعی: خوشحالم که عمرم گذشت و خدا از این موضوع باخبر است، به زندگیام که تا الان گذراندهام فکر میکنم و میدانم که عمرم از آنچه هنوز اتفاق نیفتاده، بهتر است.
هوش مصنوعی: در زندگی من هیچ حادثهای وجود ندارد که از آن نگذشته باشم و هیچ قاعدهای نیست که زیر و رو نشده باشد.
هوش مصنوعی: در میان جوانی، چون چیزی پایدار نیست، تصمیم گرفتم به خواستههایم بپردازم، اما این نیز به سرانجام نرسید.
هوش مصنوعی: یا بخت و اقبال است یا هنر و مهارت که از بین این دو یکی وجود دارد، زیرا اقبال و بخت هرگز همراه کسانی که تنها دارای هنر هستند نمیشود.
هوش مصنوعی: در این دنیا موجودات بسیاری وجود دارند که به نوعی نابود شده یا از بین رفتهاند، اما زمانی که فضا و شرایط مناسب برای ظهور و شکوفایی چیزهای با ارزش فراهم نشود، هیچ گونه جواهری به وجود نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر به رهایی و آزادی فکر کنی، متوجه میشوی که فردی که هیچ دارایی ندارد، مانند کسی است که تحت فشار قرار ندارد. او نمیتواند از شکرینگی لذت ببرد، چرا که ظرفی برای نگهداری آن ندارد.
هوش مصنوعی: امروز هر کسی که دو زبانه نیست، مانند قلم یا دوات، دلش تیره و حالش ناخوش است.
هوش مصنوعی: مانند خوشبختی و برکت، خط زیبا و شیوای دین نیز به آب و رنگ و زینتهای خاصی نیاز دارد تا درخشان و با ارزش باشد.
هوش مصنوعی: کمال و دریای علوم مانند آسمانی از فضیلت است که وجود شخصی که نفس او زنده است، جان این فضیلت را تشکیل میدهد.
هوش مصنوعی: ای خوشنویس معروف، تو دلیلی بر زیبایی نظم و نثر هستی و روح دلنواز تو، پادشاه نظم و نثر به شمار میآید.
هوش مصنوعی: غواص در دریا علم هستی و منتقد چشم فضل، معیار جدی و شوخی، و اندازهگیر نظم و نثر.
هوش مصنوعی: باغ محبت و بخشش تو به تازگی شکوفا شده و به خاطر زبان شیرین و دلنشین تو، زندگی و روح شعر و نثر رنگین و زنده شده است.
هوش مصنوعی: قلم و بیان تو، به گونهای است که غمها را از دل میزداید و به همین ترتیب، فهم و دانش نیز در متن نوشتههای تو روشن میشود. واژههای تو به زیباترین شکل، موضوع نظم و نثر را به وجود میآورند.
هوش مصنوعی: در دنیای بیان و سخنوری، به خدا قسم که هیچ کس همچون تو در نظم و نثر ظهور نکرده است.
هوش مصنوعی: هر زمانی که به سمت دانش و فضیلت میروی، زبان تو نیز به سخنانی پرمایه میپردازد. چه خوب است که از فرزدق و سحبان، شاعر و نثرنویس، پیروی کنی.
هوش مصنوعی: تو منبع برکت و فضیلت هستی و هر کس که از نور تو بهرهمند شود، مانند جواهری ارزشمند در نظم و نثر میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت کلام و اندیشه اشاره دارد. شاعر به ظرافت و زینت کلامی که شنیده شده، اشاره کرده و آن را به شکل یک تصویر زیبا و دلنشین تشبیه میکند. گوینده این سخن، بر روی زیباییهایی که در کلام وجود دارد، تأکید کرده و آن را معادل با زیباییهای ظاهری و باطنی عقل و اندیشه میداند.
هوش مصنوعی: در برخی مواقع کلام تو، مانند عیسی در زمان خود، معجزهآسا و تأثیرگذار است و در زمانهای دیگر، سادگی و زهد تو همانند یحیی، نمونهای از زندگی بیتکلف و معنوی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: نفسهای تو نیروی جانهای اهل علم و فضیلت است و کلمات تو دلیل و اثبات ادعاهای زمانه هستند.
هوش مصنوعی: هیچ کلمهای در نوشتههای آسمانی وجود ندارد که به تو اشاره نکند و هیچ نکتهای در زندگی روزمره نیست که بدون یاد تو باشد.
هوش مصنوعی: ترکیب روز و شب نمایانگر تضاد و تعادل در زندگی است. این وضعیت خود نشاندهنده واقعیت و ماهیت زندگی و زمان است.
هوش مصنوعی: در خدمت تو، فرزانگان احساس آرامش میکنند و جز اطاعت از تو، آرزویی برای روزگار ندارند.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که در نماز، کلامی روشن و قاطع وجود دارد که نسلهای مختلف به آن استناد میکنند و به عنوان رأی و نظر روزگار خود به حساب میآورند. به عبارت دیگر، صحبت از حقایق و اصولی است که در طول زمان برای افراد مختلف مهم و معتبر بوده است.
هوش مصنوعی: اگر یک روز بر خلاف نظر تو بگذرد، زمانی در آینده اتفاقاتی میافتد که بر هر روزگار و سرنوشتی تأثیر خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به دو عنصر مهم در زندگی انسان اشاره میکند. عقل، که نماد خرد و تفکر منطقی است، در برابر مسائلی که به ما میرسد، رفتار و تصمیمگیری را تحت تأثیر قرار میدهد. همچنین، روح یا نفس، که نمایانگر احساسات و ویژگیهای درونی ماست، بر رفتار و طبع لطیف و حساس انسان تأثیر میگذارد. در واقع، این دو عنصر نشاندهنده تضاد و تعامل میان عقل و احساس در مواجهه با چالشهای زندگی هستند.
هوش مصنوعی: ای ابر، که قطره و دریا را از زیبایی سخن پر کردهای، تو همچون خورشید نورافشان هستی و همچون معدن طلا، سخنان ارزشمند را در خود جای دادهای.
هوش مصنوعی: ای بلبل دور از وطن، صدای زیبای لطیف تو مرا میگیرد، و ای طوطی با نغمههای تازه و شیرین، سخنهای شیرین را به ذوق من میآوری.
هوش مصنوعی: شما در دل یک دریا از خوبیها و فضایل، همچون مرواری درون صدف نهفتهاید و به خاطر حکمتهای نهفتهتان، به هر کلام و سخن توجه نمیکنید.
هوش مصنوعی: طبع تو برای شنیدن حرفهای بیارزش ما نیازی ندارد و به همین خاطر، هیچکس نمیخواهد به هر سخن کوتاهی گوش دهد.
هوش مصنوعی: وجود تو مانند دو زبان است و من از زیبایی بیانت به تو نزدیکترم، مانند قلمی که با دقت به سخنانت نگاه میکند.
هوش مصنوعی: وقتی صدای تو زیبا و پرمحتوا باشد، دیگر چگونه ممکن است به سخنان دیگر میل پیدا کند؟
هوش مصنوعی: عقل کل از زیبایی کلمات تو شرمنده شد و سخنگو از بیان تو در کلامش خجالت کشید.
هوش مصنوعی: در این عالم، عقل به صورت یک موجود قابل مشاهده درآورده شده است و روح به حدی لطیف و پاک است که میتوان آن را به عنوان یک حقیقت مسلم شناخت.
هوش مصنوعی: با نثر زیبا و تازهاش، آثاری را به وجود میآورد که از کلمات شعر لطیف مینوازد و به نوعی نشاندهنده حالتی خاص و زیبا از شعر میباشد.
هوش مصنوعی: خورشید روزها از شرم تو سرزمین را ترک کرده و تیر قلم بارها شکسته شده است.
هوش مصنوعی: زبانها از توصیف ویژگیهای تو ناتواناند و تعداد صفات تو به قدری زیاد است که نمیتوان آنها را به شمارش درآورد.
هوش مصنوعی: این دنیا تحت تأثیر نوشتهها و آثار توست، و از حرفهایت میتوان آوازهایی زیبا و دلنشین استنباط کرد.
هوش مصنوعی: زمانی فرا میرسد که تو از عالم غیب به اینجا آورده میشوی و روزگار به سرآمدن روزگارها خواهد رسید.
هوش مصنوعی: زبان خود را باز کن تا روحها تازه و شاداب شوند. قلم را بردار تا بتوانی از دروازه عشق و زیبایی ببخشی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مادر زمانه فرزندی چون تو به دنیا بیاورد، چقدر انتظارها و آرزوهای زیادی به چرخش در میآید.
هوش مصنوعی: جایی که هماهنگی و زیبایی آثار تو وجود دارد، جادوی جذابیتی است که نیاز به هیچ چیز ندارد. و در جایی که نوشتههای معمولی تو قرار دارد، چه چیزی میتواند پاکی و روشنی آب زلال را نشان دهد؟
هوش مصنوعی: کسی که مانند تو توانایی گفتار دارد، همواره میتواند شور و هیجان را به سمت سرچشمه جان و زندگی هدایت کند.
هوش مصنوعی: کسی که شعر و نثر زیبا و باارزشی به این جا آورده، در واقع به اندازهای بیفایده عمل کرده که مانند این است که خرما را به بصره و زیره را به کرمان ببرد، چرا که این کارها در این مکانها بیمعنا و بیمورد است.
هوش مصنوعی: آوا و لحن بسیار عالی و گسترش خطایی را داشته است، اگر شعر به حسان برده شود.
هوش مصنوعی: کسی که خود دُر و گوهر دارد، از این که شعر برای تو بفرستد، هیچگونه عذر و توجیهی ندارد، اگر خودش نتواند آن را به عمان ببرد.
هوش مصنوعی: اگرچه یک مور کوچک و ضعیف نمیتواند کار خاصی انجام دهد، اما ممکن است به کسی که در موقعیتی بالاتر قرار دارد، پیامی منتقل کند. باید توجه داشت که حتی از افراد ضعیف نیز ممکن است نکات آموزندهای بیاموزیم.
هوش مصنوعی: طبیعت من از دریای خوبیها و مهربانیهای تو یک قطره برمیدارد و همین قطره را هم در ستایش و تمجید از تو به پایان میرساند.
هوش مصنوعی: وقتی که ابر به دریا آب میبرد، یک قطره از آن به دریا میرسد و سپس همان قطره به عنوان باران به زمین بر میگردد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خوشبختی و شادکامی دست یافتی، امیدوارم که همیشه در سایهی زیبایی و موفقیت باشی و نام تو هرگز از یاد نرود.
هوش مصنوعی: خدایا همیشه مقام و عزت ظهیر دین برقرار باشد و موفقیت، شهرت و قدرت او همیشگی بماند.
هوش مصنوعی: امیدوارم که دیدار و خاطر او هیچگاه قطع نشود و جمال و زیبایی او همیشه پایدار بماند.
هوش مصنوعی: او به مانند گلی در باغ فضیلت است که همیشه در حال شکوفهدهی است و از تغییرات و زوالهای زندگی بیخبر است.
هوش مصنوعی: در دنیای معانی هیچکس به اندازه او در این مقام ثابت نیست، پس باد بر قلهی بلندی که او در آن قرار دارد، بوزد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شکوه یک سوارهنظام اشاره دارد که با ظاهری باشکوه و زینتی، مانند یک قمر و در میان ستارگان، بر اسبی سوار است. حلقه هلال و شکل صورتهای ستارهای، نمادهای زیبایی و عظمت هستند که در کنار یکدیگر، جلوهای شگفتانگیز خلق میکنند.
هوش مصنوعی: هر جا که نام او با لطف و محبت بر زبان بیاید، نام محبت بر مردم نیکوکار و خوب، ممنوع است.
هوش مصنوعی: خوش شانسی و شانس خوبش را به باد و نسیم میسپارم، و امیدوارم که سرنوشتش همواره به نیکی رقم بخورد و آسمان به خدمت او درآید.
هوش مصنوعی: باد به عنوان سخنسرای آمده و آسمان، شنوندهاش است. و نفسهای او هیچگاه در طول زمان قطع نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.