گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

ابر نوروز زغم روی جهان میشوید

باز هر دلشده دلبر خود میجوید

باد چون طبله عطار بمشک اندودست

هرکجا برگذرد خاک ازو میبوید

بربنا گوش چمن خط بنفشه بدمید

چشم بددور نبینی که چه خوش میروید

گل چو من مدح ملک گفت و دهن پرزر کرد

لاله بنگر بحسد روی بخون میشوید

هر شبی بلبل سرمست بگوید غزلی

تا چومن فردا در پیش ملک میگوید

شاه جانبخش جهانگیر حسام الدین آن

که سوی در گهش اقبال بسر میپوید

 
sunny dark_mode