زهی ز فر تو سر سبز چرخ مینارنگ
ز مقدم تو سپاهان گرفته صد اورنگ
خلاصه همه عالم شهاب دین خالص
که مثل او ننماید سپهر آینه رنگ
فلک ز قدر تو اندخته بسی رفعت
خرد زرای تو آموخته بسی فرهنگ
سوی مدارج مدح تو بال خاطر سست
سوی مصاعد قدر تو پای فکرت لنگ
بلند قدر تو خواندست اوج گردون پست
فراخ جود تو کردست کار کانها تنگ
ز آفتاب کمال تو مهر یک ذره
ز منجنیق نکال تو چرخ یک خرسنگ
سمند بختت و سیر فلک فراخ عنان
کمند عزمت و دست قضا دراز آهنگ
بود بدست تو اندر حسام جان آهنج
بدانصفت که بود در میان بحر نهنگ
زمین بوقت درنگ و زمانه گاه شتاب
زعزم و حزم تو آموخته شتاب و درنگ
ز بیم لرزه در اجزای کوهها افتد
چو بر نهی تو بشاخ گوزن تیر خدنگ
ز سهم تیغ تو بدخواه تو ز قید حیاة
گر یختست از انسوی مرگ صد فرسنگ
از انکه خاست چوتو تیغزن ز آل حبش
ز تیغ هندی ترکان همی برآمد زنگ
گه شکار چنان خون چکانی از دل شیر
که روی چرخ منقط شود چو پشت پلنگ
نسیم خلقت اگر بگذرد بچین نه عجب
که جان پذیر شود دردیار چین سترنگ
جز از برای وجودت که عالم معنی است
قلم صحیفه ابداع را نزد بیرنگ
نفاد امر تو انگیخته فلک را سیر
شکوه حلم تو آموخته زمین را سنگ
خدای داند کز غیبت رکاب شریف
همی نمود همه نوش عیش ما چو شرنگ
میان صبر و دل از آرزوی توصد میل
میان دیده و خواب از فراق تو صد جنگ
ز ضعف همچون کلک و زسوز همچون شمع
ز گریه همچو صراحی ز ناله همچون چنگ
چو نقطه بی تو همه طول و عرض کرده رها
چو غنچه بی تو بخود در گریخته دلتنگ
ز انتظار چو نرگس نهاده چشم براه
ز شوق همچو ترازو نهاده بر دل سنگ
ز خواب دیده همیداشت بی خیال تو شرم
دهان ز خنده همیداشت بی جمال تو ننگ
هزار منت و شکر خدای عز و جل
که باز کردست اقبال سوی ما آهنگ
بدولت تو ازین پس بچرخ دون با ما
نه نیش یازد عقرب نه کج رود خرچنگ
همیشه تا که پدید آید از مدار فلک
گهی طلایه روم و گهی طلایه زنگ
کمینه پایه جاه تو باد نه گردون
کهینه چاکر قدر تو باد صد هوشنگ
دل عدوی تو از جور آسمان مجروح
نه آنچنان که شود ملتئم بمرد اسنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش بزرگی و فضائل یک شخصیت مهم میپردازد. شاعر از بلندی مقام و فضیلتهای او سخن میگوید و مینویسد که آسمان و زمین به خاطر وجود او سرشار از برکت و نعمت شدهاند. به توصیف قدرت و شجاعت او در میدان نبرد میپردازد و بیان میکند که دشمنانش از ترس او در هراس و وحشتند. شاعر همچنین به انتظار و شوق خود از حضور این شخصیت اشاره میکند و ابراز میدارد که زندگی بدون او خالی و بیمعناست. در انتها، دعا میکند که در دوران حاکمیت او، نعمتها و خوبیها بر مردم نازل شود.
هوش مصنوعی: به به از شکوه تو، که آسمان به خاطر زیباییات مانند درختی سرسبز است. رنگین کمان به خاطر تو، از مقدم تو سپاهان، صد رنگ و جلوه به خود گرفته است.
هوش مصنوعی: خلاصهی همه چیز در دنیا، همان دین خالص و راستین است که نظیرش در آسمان وجود ندارد و همچون یک آینه رنگین نمایان است.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر ارزش تو بسیار بلندمرتبه شده و خرد تو را آموزش داده است.
هوش مصنوعی: به سمت مقامهای بلند تو، خاطر من در ناپایداری است و در راه عظمت تو، اندیشهام ناتوان و لنگ است.
هوش مصنوعی: عظمت و مقام تو به اندازهای است که فضای بالا را هم تحت تأثیر قرار داده است و بخشندگی و سخاوتمندیات باعث شده تا چیزهایی که در دنیای محدود وجود دارد، کم و تنگ به نظر برسند.
هوش مصنوعی: از تابش خورشید وجود تو، محبت و نیکوییات را به اندازهای کوچک بیرون بکش، مانند پرتاب سنگی از منجنیق.
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشتت مانند اسبی تندرو و آسمان پهناور است که به سوی خواستههایت حرکت میکند و ارادهات نیز مستحکم و قوی است.
هوش مصنوعی: در دستان تو، مانند حسام (شمشیر) جان آهنگ وجود داشت؛ همانطور که در میان دریا، نهنگ (موجود بزرگی) حضور دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که زمین بایستد و دنیا به سرعت پیش برود، تو از عزم و ارادهات آموختهای که گاهی باید شتاب بگیری و گاهی نیز باید صبر کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو تیر را به شاخ یک گوزن بیفکنی، با ترس و لرزهای که در دل کوهها میافتد، آن را به یاد میآوری.
هوش مصنوعی: به خاطر نیروی تـو، دشمنان تو از ترس جان خود فرار میکنند، حتی اگر فاصلهاشان تا مرگ صد فرسنگ باشد.
هوش مصنوعی: شخصی که با سلاح و قدرت به مقابله برخاسته، همانند یک شمشیرزن از سرزمین حبشه است که با تندی و شجاعت از شمشیرهای هندی و ترکها عبور کرده و در میدان جنگ حاضر شده است.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات تو آنقدر به شکار میروی و از دل شیر خون میریزی که صورت آسمان پر از لکه و ناپاکی میشود، انگار که پشت پلنگی زخمی شده است.
هوش مصنوعی: اگر نسیم خلقت بگذرد، تعجبی ندارد که جان در دیار چین به رنگ و بویی دیگر درآید.
هوش مصنوعی: تنها به خاطر وجود تو که جهان معنایی دارد، قلم نگارش ابداع را در نزد کسی که بیرنگ است، قرار نده.
هوش مصنوعی: کارهای تو چنان تأثیری بر آسمان گذاشته که آن را به حرکت درآورده و صبر و بردباری تو را زمین به سنگها آموخته است.
هوش مصنوعی: خدا میداند که در غیبت وجود پر ارج و نامدارش، همه لذتهای زندگیام مثل زهر تلخ شده است.
هوش مصنوعی: در دل و جان من آرزوی تو که پر از صبر است، صدها آرزو و تمنا وجود دارد. همچنین، میان نگاه و خواب من، به خاطر دوری تو، هزاران جنگ و درگیری در میگیرد.
هوش مصنوعی: از ناتوانی شبیه پرندهای ضعیف، و از سوز و درد شبیه شمعی ذوبشونده، و از اشک مانند پیالهای پر از آب، و از ناله و آوای دلنواز مانند صدای چنگی میباشم.
هوش مصنوعی: عندما تو را ندارم، همه چیز بیمعنا و خالی به نظر میرسد. مانند غنچهای که بدون تو در خود پنهان شده و احساس ناراحتی میکند.
هوش مصنوعی: در انتظار محبوب، مانند نرگسی که چشم به راه است، با شوقی همچون ترازویی که بر دل سنگین قرار داده شده، به زیبایی احساسات و عواطف خود میپردازم.
هوش مصنوعی: در خواب هم که به یاد تو بود، بیخیالی از تو داشت و لبخندش از خندهای که به خاطر نداشتن چهرهات بود، شرمگین بود.
هوش مصنوعی: هزار بار شکر گزاری میکنم از خداوند بزرگ که بار دیگر بخت و اقبال به سوی ما روی آورده است.
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و رحمت تو از این پس دنیای ما به دور از تلخیها و مشکلات خواهد بود؛ نه زخمزبانهایی مانند نیش عقرب خواهیم داشت و نه انحرافات و مشکلاتی مشابه خرچنگ.
هوش مصنوعی: در زندگی، همواره تغییرات و نوساناتی وجود دارد؛ گاهی اوقات اوجهای موفقیت و شادمانی را تجربه میکنیم و گاهی اوقات با مشکلات و چالشها روبرو میشویم.
هوش مصنوعی: میزان مقام و جایگاه تو باید کمتر از آسمان کهن باشد، و من باید به ارزش و مقام تو احترام بگذارم، چون تو به اندازهای بزرگ و ارزشمند هستی که مانند هوشنگ (شاه حکایات) در تاریخ میمانی.
هوش مصنوعی: دل دشمن تو از مشکلات و ناملایمات آسمان زخمخورده است، اما نه به گونهای که مانند مردی از سنگ باشد و هیچ احساسی نداشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بکوه ساوه (ساده) ز تو مرگ بر نخواهد گشت
همی دراید در روی تو از آن آژنگ
اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین
وگر بخواهی درشو بقلعۀ بشلنگ
خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ
بر آوردندهٔ نام و فرو برندهٔ ننگ
شَهِ ستوده به نام و شه ستوده به خوی
شهِ ستوده به بزم و شهِ ستوده به جنگ
چو آفتاب سر از کوه باختر بر زد
[...]
ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ
کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ
مشعبد آمد پروین او ، که در دل کوه
چو وهم مرد مشعبد همی نماید رنگ
سپهر رنگین زو گشت کوه سیم اندود
[...]
شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ
به دست راست شراب و به دست چپ زلفین
همیخوریم و همی بوسه میدهیم به دنگ
نبیذ و بوسه تو دانی همی چه نیک بود
[...]
ایا فروخته از فر و طلعتت او رنگ
زدوده رای تو ز آیینه ممالک زنگ
بلند رای تو خورشید گنبد دولت
خجسته نام تو عنوان نامه فرهنگ
ز نور رای تو مانند روز گردد شب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.