دعا و خدمت مخدوم خویش فخرالدین
همی رسانم اگر آمد او زدریا بار
ربیع آمد لیکن ربیع ما نامد
توئی ربیع ربیع جهان خزان انگار
بجان تو که اگر شرح اشتیاق دهم
زصد یکی نشود گفته درد وصد طومار
توئی ربیع دل ما ولی چو گل بدعهد
که بی ثبات بود عهد تو بوقت بهار
خیال تست شب و روز پیش دیده من
چنانکه گوئی گشتست در دو دیده نگار
چو مدتی است که از تو نیافتم تشریف
همی ندانم تا چیست موجب آزار
بدیع باشد این از رفیع رای ربیع
که بی سبب زچو من دوستی شود بیزار
مکن اگر چه حریفان تو خودبسی داری
زدوستان کهن نیز گه گهی یاد آر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و اشتیاق به محبوب است. شاعر به فخرالدین، مخدوم خود، دعا میکند و از آمدن او به دریای عشق سخن میگوید. او بهبهار و ربیع اشاره میکند و میگوید که ربیع واقعی او، حضور محبوبش است و بدون او زندگیاش شبیه به خزان است. شاعر میگوید که اگرچه دلش در انتظار محبوبش میتپد، رابطهشان بیثبات و ناپایدار است. او از دوری محبوبش رنج میکشد و نمیداند که این درد ناشی از چیست. در نهایت شاعر به یادآوری دوستان قدیمیاش اشاره میکند و از محبوب میخواهد که اگرچه دوستانی دارد، دست کم او را فراموش نکند.
هوش مصنوعی: من دعا و خدمت خود را به محضر بزرگوارم فخرالدین میرسانم اگر او از دریا بیاید.
هوش مصنوعی: بهار آمد، اما بهار واقعی ما نیامد. تویی بهار، که به دنیا زندگی و رنگ میدهی؛ به نظر میرسد که باقی دنیا در حال تجربهی خزان است.
هوش مصنوعی: تحمل عشق و اشتیاقی که در دل دارم به قدری زیاد است که اگر بخواهم آن را توصیف کنم، نمیتوانم به خوبی بیان کنم و حتی صدها کتاب هم کم خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو بهاری برای دل ما هستی، اما مانند گلی هستی که به خاطر بیثباتیاش نمیتوان به عهد و وفای تو در زمان بهار اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: تصویر تو هر شب و روز در ذهن من نقش بسته است، به طوری که گویا در چشمانم زندگی میکند.
هوش مصنوعی: از زمانی که تو را ندیدهام، نمیدانم چه چیزی باعث آزردگیام شده است.
هوش مصنوعی: این کار شگفتانگیز است که از نیکخواهی خداوند پدید آمده، چرا که بدون هیچ دلیلی، دوستیام را از من دور میکند.
هوش مصنوعی: اگرچه دوستان زیادی داری که به تو حسادت میکنند، اما گاهی به یاد دوستان قدیمیات نیز باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.