بزرگ منعم و مخدوم من جمال الدین
سپهر رفعت و کان سخا و کوه وقار
بخاکپای تو کان تاج فرق کیوانست
که شوق خدمتت از من ببرد صبرو قرار
تو آفتابی و تا طلعتت طلوع کند
بوم چوذره نهان زیر پرده شب تار
بروز و شب بدعای تو دوستداررانت
هزاردست براورده اند همچو چنار
میان به خدمت تو بستهاند چون پیکان
دهان به مدح تو بگشادهاند چون سوفار
نهاده گوش صدف سان که کی رسد تأیید
گشاده چشم چو نرگس که کی بود دیدار
چو جان خصم تو هر روز تا بشب رنجور
چو چشم بخت تو هر شام تا سحر بیدار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش جمالالدین و صفات والای او پرداخته است. شاعر او را به عنوان مظهر بلندی و بزرگ منشی معرفی میکند و میگوید که خدمت به او برایش از هر چیز دیگری مهمتر است. جمالالدین به خورشید تشبیه شده که نورش تاریکی را میزداید و دوستانش همواره دعاگوی او هستند. شاعر از عشق و ارادت خود به او میگوید و از انتظارش برای دیدار جمالالدین و فضل او سخن میگوید. در نهایت، شاعر به عشق و وفاداری خود به او اشاره میکند و اظهار میدارد که حتی در سختیها نیز به یاد او و در آرزوی خدمت به اوست.
هوش مصنوعی: مرد بزرگ و بخشندهای که در زندگیام بزرگترین منبع قدرت و حمایت من است، جمال الدین، همواره با بخشندگی و وقار خود مانند کوهی است که بر همه چیز سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: در زیر سایهسار تو که همچون تاجی بر سر کیوان (آسمان) است، شوق خدمت به تو آنقدر در دل من قوی است که صبر و آرامش را از من گرفته است.
هوش مصنوعی: تو مانند خورشیدی که با طلوعش، زندهها را روشن میکند، و تا زمانی که نتوانی خود را نمایان کنی، گنجشکها در تاریکی شب پنهان هستند.
هوش مصنوعی: در روز و شب، به دعاهای تو امیدواران به تو مشغولند و خواستههایشان برآورده شده است، مانند درخت چنار که همیشه سرسبز و پرثمر است.
هوش مصنوعی: در میان افرادی که به تو خدمت میکنند، مانند پیکانی هستند که به سمت تو روانه شدهاند و زبانشان به ستایش تو باز شده است، مانند ساز سُرنا.
هوش مصنوعی: گوش خود را مانند صدف بستهام و منتظرم تا کی حمایت و پشتیبانی میآید. چشمانم مانند نرگس باز است و در انتظارم که کی دیداری پیش میآید.
هوش مصنوعی: دشمنت روزها در عذاب است، مثل اینکه بخت تو در شبها بیدار و هوشیار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.