بودم نشسته دوش که ناگه خبر رسید
کاینک رکاب خواجه آفاق در رسید
بختم بمژده گفت که هان زود قطعه
برگو که صدر عالم و فخر بشر رسید
چشمم بدست اشک برافشاند صد گهر
درپای پیک چون بدلم این خبررسید
گفتی بگوش دل صفتی از بهشت رفت
یاسوی جان خسته نسیم سحر رسید
یا خضر ناگهانی آب حیات یافت
یابوی پیرهن بپدر از پسر رسید
آمد بهار و خنده زنان مژده بداد
کاینک مرا بهار کرم براثر رسید
نوروز بست کله و آذین همی زند
دیبای فرش او بهمه رهگذر رسید
ابر آن نثار کرد که هر شاخ خشک را
چندین هزار یاره وعقده گهر رسید
نرگس بدین بشارت چون زودتر شتافت
اورا کلاه نقره و تاجی ززر رسید
چشم شکوفه گشت سفید از بس انتظار
واکنون دلش ببین که زدیده بدررسید
گل از پی نثار دهان کرد پر ززر
وز شرم سرخ شد چو بدست اینقدر رسید
گر آفتاب چونکه ببیت الشرف رسد
از فر او جهانرااین زیب و فررسید
نشگفت اگر جهان همگی یافت زیب و فر
چون آفتاب شرع بسوی مقررسید
ای مقبلی که روی بهر جا که کرده
پیش و پست سپاه زفتح و ظفر رسید
رایات همت تو زافلاک برگذشت
واعلام دولت تو بعیوق بر رسید
نوروز و نو بهار و قدوم مبارکت
تشریف پادشه همه با یکدیگر رسید
هر صبحدم سپهر کند پیرهن قبا
با این قبا کت از شه نیکو سیررسید
هر شامگه فرونهد از سر فلک کلاه
با این کله کت از ملک تاجور رسید
زین مقدم مبارک واین جاه و مرتبت
در کام دوستان تو شهد و شکر رسید
وانان که دشمنند که بادند خسته دل
زهر یست جانگزای کشان بر جگررسید
برصفحه صحیفه ایام دولتت
تأثیرهای یارب هر جانور رسید
هر چت رسید از شرف و جاه و مرتبت
در خورد فضل و همت گردون سپر رسید
هم زیر قدر تست اگر فی المثل ترا
زاکلیل و از مجره کلاه و کمر رسید
تو شاه شرقی و زسفر جاه تو فزود
مه را بلی زیادت نور از سفر رسید
لیکن چه مایه مائده بحر شد فزون
گر سوی بحر قلزم آب شمر رسید
والله که مسند تو بزرگ و مشرفست
آری کلاه را شرف از قدر سر رسید
با اینهمه شرف که رسیدت ز پادشاه
حقا گرت هزار یکی از هنر رسید
زانچت رسید خواهد و هست آن بغیب در
این خود بدان اضافت بس مختصر رسید
مفکن سپر زدشمن و میزن دورویه تیغ
کز آفتاب تیغ و زماهت سپر رسید
بر کن تو بیخ دشمن و مندیش از خطر
زیراکه مرد راخطر اندر خطر رسید
مطلق همی بگویم هرکس که خصم تست
روزش بآخر آمدو عمرش بسررسید
مشناس از فضلیلتش ار دشمن ترا
از قدر خویش پایگهی بیشتر رسید
چندین هزار جانور اندر میان بحر
بنگر گهر بد انصدف کور و کررسید
نه هرکه یافت منبری و بالشی سیاه
پس منصب تویافت بجاه تو در رسید
تو سروری بفضل و هنر کسب کرده
یکبار گی نگویمت این از پدر رسید
چونان رسید از تو بزرگی بدیگران
کزآفتاب نور بجرم قمر رسید
برخور کنون زجاه و جوانی و عمروبخت
کانچت بدآرزو زقضا و قدر رسید
یادت خجسته طوق و کلاه و قبای خاص
کز صدر شرق و پادشه بحر و بر رسید
مقلوب آن کلاه چو تصحیف این قبا
در جان دشمنان بد بد گهر رسید
خصم ترا بهر نفسی باد محنتی
وانگه رسیده باد که گویند در رسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی آمدن بهار و خوشحالی ناشی از آن است. شاعر از نابغهای سخن میگوید که با ورودش، شادی و برکت به دنیا میآورد. او به عنوان یک پادشاه مورد ستایش قرار میگیرد و ورودش به مانند نوروز و فصل بهار است که همه جا را زیبا و شاداب میکند. شاعر به زیبایی طبیعت، شکوفهها، و چشماندازهای بهاری اشاره کرده و با استفاده از تشبیهات و استعارهها، عظمت و مقامی که به این پادشاه داده میشود را نشان میدهد. همچنین، شاعر از زحمت و تلاشهای دشمنان نیز سخن میگوید و اینکه آنها در مقابل قدرت و فضیلت این پادشاهی ناامید خواهند شد. در نهایت، شعر به استقبال از شادی و موفقیت و یادآوری اهمیت بزرگی در زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: دیشب نشسته بودم که ناگهان خبری رسید مبنی بر اینکه رکاب (زین) آقای آفاق آمده است.
هوش مصنوعی: بختم به من خبر داد که به زودی زمان خوشبختی فرا میرسد، زیرا بهترین و بزرگترین شخصیت در دنیا به دنیا آمده است.
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر اشکی که ریختم، مثل دانههای الماس در پای جام برافشانده شد، چون این خبر به دلم رسید.
هوش مصنوعی: گفتی به دل بشنوم از ویژگیهایی که بهشت دارد، نسیمی در صبح زود به جانب روح خستهام رسید.
هوش مصنوعی: یا خضر، ناگهان آب حیات را یافت، مانند یابویی که پیرهنش به پدرش از پسر میرسد.
هوش مصنوعی: بهار فرارسیده و با شادی و لبخندش خبر خوشی آورده است که اینک لطف و کرم به من رسیده است.
هوش مصنوعی: نوروز فرا رسیده و جشنوارهای برپا شده است. دیبای فرش او در همه جا در حال نمایش است و همه رهگذران این زیبایی را مشاهده میکنند.
هوش مصنوعی: ابر به قدری باران نازل کرد که هر شاخهٔ خشک، پر از شکوفه و دانههای گرانبها شد.
هوش مصنوعی: نرگس با خوشحالی به طرف او رفت و به زودی کلاهی نقرهای و تاجی از طلا دریافت کرد.
هوش مصنوعی: چشم مانند شکوفهای سفید شده از بس که منتظر مانده و حالا ببین که دلش به چه اندازه شاد شده است.
هوش مصنوعی: گل به خاطر زیبایی و محبتش، با لبخند رویان، پر از طلا شد و از شرم، وقتی به این حد محبوبیت رسید، رنگش سرخ گردید.
هوش مصنوعی: اگر خورشید به بالاترین مقام خود برسد، زیبایی و بزرگی آن بر تمام جهان میتابد.
هوش مصنوعی: اگر تمام جهان زیبایی و جلالی چون آفتاب داشته باشد، شگفتی ندارد چرا که به سوی حقیقت و مقصد نهایی خود میرسد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در هر جا نگاهی میکنی، سپاه پیروزی و فتح به تو میرسد.
هوش مصنوعی: پرچم اراده و عزم تو از آسمانها گذشت و خبر پیروزی و موفقیت تو به همه جا رسید.
هوش مصنوعی: نوروز و فصل جدید بهار و ورود مبارک تو همزمان با هم آمدهاند، مانند تشریفات پادشاهی.
هوش مصنوعی: هر صبح، آسمان با رنگی زیبا و دلنشین مثل پوششی روی خود، تازه میشود و نشان از لطف و رحمت بزرگترین پادشاه دارد.
هوش مصنوعی: هر شب، با سقوط کلاه از سر آسمان، به زمین میرسد، و این سر که تاج و بزرگی دارد، احساس میکند به سرزمین پادشاهی آمده است.
هوش مصنوعی: به خاطر این آغاز خوش و این مقام و منزلت، برای دوستانت شیرینی و خوشحالی به ارمغان آمده است.
هوش مصنوعی: آنانی که با ما دشمنی میکنند، همچون بادهای خنک هستند که دل ما را به درد آورده و زهر مرگباری را بر جان ما میریزند.
هوش مصنوعی: بر روی صفحه زندگیام، تأثیرات خوبی از جانب تو، ای پروردگار، بر هر موجودی که به او جان میدهی، ثبت شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و جایگاه بالایی دست یابد، به همین میزان نیز نیازمند فضیلت و تلاش است تا به موفقیت واقعی برسد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم این بیت را به فارسی روان بیان کنیم، میتوانیم بگوییم: حتی اگر به عنوان مثال از بزرگی و مقام تو انتقاد کنند، اما همچنان ارزش و مقام تو را زیر سوال نمیبرند.
هوش مصنوعی: تو فرمانروای شرق هستی و سفر تو به جایی باعث شده که نور ماه افزونتر از همیشه به زمین بتابد.
هوش مصنوعی: اما چه اندازه به نعمتهای دریا افزوده شده است، اگر از دریاچهی قلزم، آب بکشیم.
هوش مصنوعی: به خداوند قسم، مقام تو بسیار والا و بزرگ است. به راستی که ارزش کلاه از قد و قامت سر بالاتر رفته است.
هوش مصنوعی: با وجود همهی مقام و عظمتهایی که از سوی خداوند به تو عطا شده، اگر هزار هنرمند هم کنار تو قرار گیرند، ارزش و شرافت تو تغییر نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: از آنجا که تو به آنچه خواستهای میرسی، و آنچه در غیب وجود دارد، در همین وجود تو نهفته است. بدان که این اضافه وجودی که به آن اشاره میشود، بسیار مختصر و کوتاه است.
هوش مصنوعی: سپر خود را در برابر دشمن انداخت و با نیام خود، دورویی و نیرنگ او را بخوبی به چالش کشید؛ زیرا تیغ و جنگ او به اندازه آفتاب درخشان و پرتوان است.
هوش مصنوعی: محل اصلی دشمن را از ریشه بر کن و نگران خطر نباش، زیرا مردان در مواجهه با خطر، با خطرات دیگری نیز روبهرو میشوند.
هوش مصنوعی: من به صراحت میگویم که هر کسی که دشمن توست، روزی خواهد رسید که عمرش به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: اگر به فضیلت و ویژگیهای خوب کسی توجه نکنید، حتی اگر دشمن شما باشد، به مقام و ارزش او بیش از گذشته پی خواهید برد.
هوش مصنوعی: بسیاری از موجودات زنده را در دریا مشاهده کن، که در میان آنها دُرهایی در صدفهای نابینا و ناشنوا وجود دارد.
هوش مصنوعی: تنها به خاطر دستیابی به یکسری امکانات یا جایگاههای خوب نمیتوان به مقام و منزلت واقعی رسید.
هوش مصنوعی: تو با فضل و هنرت مقام و اعتبار زیادی به دست آوردهای و هرگز نمیگویم که این موقعیت از پدر به تو رسیده است.
هوش مصنوعی: زمانی که بزرگی و عظمت تو به دیگران رسید، مانند نوری است که از خورشید به خاطر جرم ماه میتابد.
هوش مصنوعی: اکنون از زندگی و جوانی خود استفاده کن و بهره ببر، زیرا هر آنچه را که آرزو داشتی و از سرنوشت به تو رسید، در همین لحظه است.
هوش مصنوعی: یادت باشد که آن نشانههای خوشایند همچون طوق و کلاه و لباس ویژهای که از شرق و سرزمین پادشاهان دریا و خشکی به تو رسید.
هوش مصنوعی: کلاه وارونه مثل این لباس، به دشمنان بدذات آسیب رسانده است.
هوش مصنوعی: دشمن تو برای یک نفس، زحمت و درد و رنجی را تحمل میکند، و سپس به جایی میرسد که میگویند به هدفش دست پیدا کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اعلی خدایگان جهان از سفر رسید
منت خدایرا که بفتح و ظفر رسید
تمغاج خان اعظم مسعود رکن دین
کز وی بسعد اکبر و اصغر نظر رسید
شاهی که ماه رایت منصور او بقدر
[...]
نی دست من به شاخ وصال تو بر رسید
نی و هم من به وصف جمال تو در رسید
این چشم شور بخت تو را دید یک نظر
چندین هزار فتنه ازان یک نظر رسید
عمری است کز تو دورم و زان دل شکستهام
[...]
از پیچ وتاب عمردرازم بسر رسید
تا ریشه ام چو رشته به آب گهر رسید
از بوی پیرهن گذرد آستین فشان
در مغز هر که بوی کباب جگر رسید
از ریزشی که کرد در ایام نو بهار
[...]
شکر خداکه دوره غربت بسر رسید
رنج سفرگذشت و نعیم حضر رسید
روزی که رختبستماز ایران سوی فرنگ
پنداشتم که عهد عقوبت بسر رسید
گفتم زمان خرقه تهی کردنست، خیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.