ای بتو چشم مملکت روشن
وی بتو جان مکرمت گلشن
میر عادل شهاب دین خالص
افتخار ملوک و فخر زمن
ای ز نه شوی چار مادر کون
بنظیرت نگشته آبستن
پیش قدر تو چرخ غاشیه کش
پیش حکمت زمانه مقرعه زن
عقل با نور رای تو کژبین
چرخ با سیر عزم تو کودن
تیغ تو همچو چرخ مردم خوار
خشم تو همچو مرگ مردشکن
لطف و عنف تو می برون آرند
آب از سنگ و آتش از آهن
مردمی را زتست خون در رگ
مکرمت را زتست جان در تن
لطف تو همچو آب جان پرور
عنف تو همچو خواب مردافکن
تا نگشتی تو ضامن ارزاق
حقتعالی نیافرید دهن
گر مجسم شود بزرگی تو
در نیابدش چرخ پیرامن
در قبائی چگونه می گنجی
کت جهانی است حشو پیراهن
خصمت ارچه چو مار در زرهست
همچو ماهیست مرده در جوشن
هر سری کاندرو خصومت تست
ننگ دارد ز صحبتش گردن
ای فزون قدرت از تصور وهم
وی برون جاهت از تو هم ظن
همچو روحی لطیف در همه جای
همچو عقلی تمام در همه فن
همه عادات تست مستأنس
همه اخلاق تست مستحسن
سطح تو سقف چرخ بل اعلی
رای تو روی عقل بل احسن
گفته جودت بآز لاتیأس
گفته عفوت بجرم لاتحزن
هست بهر قضیم مرکب تو
چرخ را خوشه ماه را خرمن
سرورا یک نفس بدستوری
قصه خویش خواهمت گفتن
بی حضور رکاب اشرف تو
بس بشولیده بود کارک من
بود از دوری تو دور از تو
روز من تیره سور من شیون
هدیه بخت نوع نوع بلا
تحفه چرخ گونه گونه حزن
شد پراکنده چون بنات النعش
کار کی منتظم چو نجم پرن
مانده بی برگ همچو گل دردی
گشته ضایع چو شمع در گلخن
دهر ماهی و من در اویونس
اصفهان چاه و من در او بیژن
نه مرا جز خیال تو مونس
نه مرا جز جناب تو مأمن
نه بمخلص همی رسید امید
نه بچنبر همی رسید رسن
گر بخندم ملامتست از دوست
ور بگریم شماتت از دشمن
آنکه با من چو شیر بامی بود
گشت اکنون چو آب با روغن
نه ز ممدوح هیچ بهروزی
نه ز مخدوم هیچ پاداشن
نعمت این گرسنگی شکم
خلعت آن برهنگی بدن
در وفا چون گل و گه وعده
همه را خوش زبانی سوسن
این گه جود، صبر کن آری
وان گه مدح، شاد باش احسن
من با حسنت و شاد باش تهی
خویشتن را نه بینم ایچ ثمن
دوخته خلعت ثنای همه
خود برهنه نشسته چون سوزن
عمر کان وقف مدحشان کردم
آب پیموده ام بپرویزن
عوض مدح چیست طال بقاک
نه ربی باشد این سخن بسخن؟
خود گرفتم که قمریم قمری
کرده کوکو نخورده یک ارزن؟
بس فراخست حرص را میدان
سخت تنگست رزق را روزن
هست در کار کلک و شغل دویت
عطلت دیگ و عزلت هاون
نه توان زیست اینچنین مسکین
نه بشاید گذاشتن مسکن
هست بر پای من دو بند گران
علقت چار طفل و حب وطن
بسکه گفتم که سرد باشد سرد
شعر من خاصه در مه بهمن
چون بدیدم لقای میمونت
گشتم ایمن زجور این ریمن
از تو شد چشم بخت من بیدار
بتو شد روز عیش من روشن
تا بود ابلق زمان در تک
تا شود منجل هلال مجن
توهمی شیر گیر و خصم تو گور
تو فنک پوش و دشمن تو کفن
مدت عمر تو بطول زمان
بسته با دامن ابد دامن
زیر حکمت سپهر گردنکش
رام امرت زمانه توسن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ستایش یک پادشاه یا ولی نعمت است که ویژگیهای برجستهای دارد. شاعر به قدرت، انصاف و حکمت او اشاره میکند و او را بنا به ویژگیهایش بینظیر میداند. او را بهعنوان موجی از امید و روشنایی برای مردم معرفی میکند و میگوید که وجود او باعث خیر و برکت در جامعه است.
شاعر از صمیم قلب مشکلات و سختیهای خود را بیان میکند و به تأثیر مثبت این شخصیت بر زندگیاش اشاره دارد. علاوه بر این، او به دشواریها و فقرهایی که در دوری از این شخصیت به آنها دچار شده، پرداخته و احساس تنهایی و ناامیدی خود را ابراز میکند.
در کل، این شعر ترکیبی از مدح و غم، امید و ناامیدی است و به اهمیت وجود این پادشاه در زندگی مردم اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای تو که روشنی بخش چشمان سرزمینم هستی، و ای تو که با کرامت خود، زندگی را شاداب و پرگل کردهای.
هوش مصنوعی: شهاب دین، فرمانروای عادل، افتخاری برای پادشاهان و مایه فخر زمانه است.
هوش مصنوعی: ای کسی که از اصل و نسب خویش آگاه نیستی، هیچ مادری مانند تو به دنیا نیامده است.
هوش مصنوعی: تو با ارزش و مقام بزرگی هستی که چرخ فلک به خاطر تو به جلو میرود و زمانه نیز به خاطر حکمت تو به بازی سرنوشت میپردازد.
هوش مصنوعی: عقل و تفکر تو به روشنی روشنایی تو است، اما زمانی که تو با عزم و ارادهات به جلو حرکت کنی، عقل در مقابل تو ناتوان و کمفهم به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: شمشیر تو به اندازهای سخت و جان فرساست که مثل چرخ، مردم را زیر پا میگذارد و خشم تو همانند مرگ، ویرانگر و کشنده است.
هوش مصنوعی: محبت و قدرت تو چنان است که میتواند آب را از سنگ و آتش را از آهن خارج کند.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر خون و ریشهای که دارند، در زندگی خود نیکویی و بزرگواری را از جان و وجودشان به دست میآورند.
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی تو به مانند آب حیاتبخش است، و سختگیری و خشم تو به مانند خواب کشنده و مهلک است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو مسئولیت تأمین روزی و رزق خدا را بر عهده نگرفتهای، دهن هیچکس را نیافریده است.
هوش مصنوعی: اگر بزرگی و عظمت تو در دسترس باشد، چرخ و زمان قادر به درک و احاطه بر آن نخواهند بود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چگونه میتوان یک موضوع بزرگ و گسترده را در چیزی کوچک و محدود جا داد. به نوعی به این اشاره میکند که برخی مسائل یا مفاهیم آنقدر وسیع و عمیق هستند که نمیتوان آنها را در قالبهای کوچک و ساده جا کرد.
هوش مصنوعی: اگرچه دشمن تو مانند ماری در زره پوشیده شده است، اما در واقع مانند ماهی مردهای در زره است.
هوش مصنوعی: هر که با تو دشمنی کند، ننگ دارد که از صحبت او سر بلند کنم.
هوش مصنوعی: ای کسی که قدرت و توان تو از تصور و خیال فراتر است، جا و مقام تو از هرگونه گمان و برداشت هم بالاتر است.
هوش مصنوعی: مانند روحی خوشنفست که در همه جا حضور دارد و مانند عقلی جامع که در همه زمینهها تسلط دارد.
هوش مصنوعی: تمام عادتهای تو مورد پسند هستند و همه اخلاقهای تو قابل ستایش و نیکو به شمار میآیند.
هوش مصنوعی: تو همچون سقفی بر بلندی آسمان هستی و رای تو برتر از بهترین عقلهاست.
هوش مصنوعی: سخن از بخشندگی تو این است که هرگز ناامید نمیشوم، و وقتی میگویی که از گناهان بگذری، هرگز ناراحت نمیشوم.
هوش مصنوعی: برای قضا و تقدیر، وسیلهات همانند چرخ، خوشا به حال ماه که مانند خوشهای در مزرعه است.
هوش مصنوعی: ای سرور، میخواهم در یک نفس، داستان خود را برایت بگویم.
هوش مصنوعی: در غیاب تو، همه کارهایم بینظم و آشفته شده بود.
هوش مصنوعی: به خاطر فاصلهای که بین ماست، روزهایم تیره و شبهایم پر از غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: سرنوشت گاهی خوشحالی و گاهی هم غم را به ما هدیه میدهد، مانند اینکه زندگی با هر چرخش خود، نعمتها و مشکلات مختلفی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: چون ستارگان در شب به هم پیوسته و منظم هستند، کار من نیز به همین صورت است. اما گاه در برخی از زمانها و اوضاع، مانند ستارههای خوشهی «بنات النعش»، پراکنده و نامنظم میشود.
هوش مصنوعی: مانند گلی که بیبرگ مانده، دردی را تجربه کردهام که چون شمعی در آتش سوخته، به زوال رسیده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا تو مانند یک ماه هستی و من در اینجا به مانند یک صیاد در چاه و در درون تو مانند بیژن هستم.
هوش مصنوعی: تنها خیال تو همدم من است و جز وجود تو هیچ پناهگاهی برایم نیست.
هوش مصنوعی: نه امیدی به وصول برای کسی که در سختی است وجود دارد و نه به راهی که میتواند او را به هدف نزدیک کند.
هوش مصنوعی: اگر بخندم، از سوی دوستانم مورد سرزنش قرار میگیرم و اگر بگریم، از دشمنانم مورد تمسخر قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: آنکه زمانی با من مانند شیر قوی و پُر انرژی بود، حالا به مانند آب که با روغن ترکیب نمیشود، از من دور و جدا شده است.
هوش مصنوعی: نه از طرف کسی که مورد ستایش است، بهرهای به دست میآید و نه از طرف کسی که مورد خدمت قرار میگیرد، پاداشی نصیب میشود.
هوش مصنوعی: این فقر که به آن دچاریم، خود به نوعی نعمت است و به ما کمک میکند تا ارزشهای واقعی زندگی را بشناسیم، مشابه به این که برهنگی بدن ممکن است ما را به سوی زیباییهای معنوی هدایت کند.
هوش مصنوعی: وفا همچون گل است و در وعدهها، همه با زبان شیرین سخن میگویند.
هوش مصنوعی: در این زمان بخشش را انتظار داشته باش و در زمان ستایش، شاد باش و بهترینها را دریاب.
هوش مصنوعی: من با زیبایی تو خوشحال هستم و در این شادی، خود را تهی از ارزش میبینم.
هوش مصنوعی: لباس ستایش از همه را به تن کرده و خود را برهنه نشان میدهد، مانند سوزنی که در نمایش خود به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: عمرم را صرف ستایش آنها کردهام، همچون آبی که پیمودهام.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که در مقابل ستایش و تعریف از کسی، نگفتن این کلمات به یاد ماندنیتر است. او تاکید میکند که شاید بهتر باشد به جای تمجید، از آن شخص تنها با سکوت و حضور در کنار او یاد شود. در واقع، این سخن نشانگر ارزش و اهمیت وجودی شخص مورد نظر است بدون اینکه نیاز به سخنان ستایشآمیز باشد.
هوش مصنوعی: من خودم را به خوبی شناختم، اما با این حال، پرندهای دیگر که آواز نمیخواند، چطور میتواند چنین حسرتی داشته باشد؟
هوش مصنوعی: حرص و طمع افراد معمولاً بسیار زیاد است و در مقابل، وسوسهها و محدودیتهای روزی که در اختیار دارند، کم است. به عبارت دیگر، به رغم این که تمایل به کسب بیشتر وجود دارد، شرایط و فرصتهای واقعی برای تامین آن محدود و تنگ است.
هوش مصنوعی: در کار و فعالیت، سرگرمی و فراغت وجود دارد که همانند دیگ، مشغول به کار است و آرامش و دوری از هیاهو مانند هاون میباشد.
هوش مصنوعی: نه میتوان به این شکل در فقر و ذلت زندگی کرد، و نه جایز است که در چنین شرایطی سکونت انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: در پاهای من دو زنجیر سنگین وجود دارد؛ یکی وابستگی به چهار فرزندم و دیگری عشق به میهنم.
هوش مصنوعی: به قدری درباره سردی صحبت کردم که شعر من از سردی خاصی برخوردار است، به ویژه در ماه بهمن.
هوش مصنوعی: وقتی که دیدم روی خوش تو را، از سختیها و ناراحتیها راحت شدم.
هوش مصنوعی: چشم خوشبختی من به واسطه تو بیدار شد و روزهای خوشیام با تو روشن گشت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا به حالت ناپایدار و بیثبات است، من نیز به همان اندازه درگیر و پریشان خواهم بود.
هوش مصنوعی: تو خود را شجاع و قوی بدان، اما دشمنان تو را در حال بیپناهی و غفلت نمیبینند؛ آنها به تو حمله میکنند و تو را در موقعیتی آسیبپذیر میسنجند.
هوش مصنوعی: عمر تو به مدت زمان وابسته است و همانند دامن ابدی گسترده است.
هوش مصنوعی: به زیر سایه عقل و تدبیر آسمان، بر اسب زمانه سوار شدهای و آماده هستی که به خواستهها و دستورات زندگی پاسخ دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هست بر خواجه پیچیده رفتن
راست چون بر درخت پیچد سن
این عجبتر که: می نداند او
شعر از شعر و خنب را از خن
آمد آن نو بهار توبهشکن
بازگشتی بکرد توبهٔ من
دوش تا یار عرضه کرد همی
بر من آن عارض چو تازه سمن
گفت وقت گل است باده بخواه
[...]
زرد کردی رخم به انده و غم
لعل کردی دهان تنبول تن
در دندانت تا عقیق شدست
لعل گشته ست جزع دیده من
آمد آن تیر ماه سرد سخن
گرم در گفتگوی شد با من
زیر او در سؤال با من تیز
بم من در جواب او الکن
نه مرا با تکاب او پایاب
[...]
هر که چون کاغذ و قلم باشد
دو زبان و دو روی گاه سخن
همچو کاغذ سیاه کن رویش
چون قلم گردنش به تیغ بزن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.