گنجور

 
جهان ملک خاتون

آمد به مشامم از سر زلف تو بوی

افکند دل مرا دگر در تک و پوی

از بس که به چوگان جفا زد ما را

سرگشته از آن کرد چنانم چون گوی

 
sunny dark_mode