گنجور

 
جهان ملک خاتون

دوش در خواب جنان دید دو چشم بختم

که دگر گلشن امّید من آراسته بود

از گل و لاله جهان خرّم و آنگه به کنار

دوست بنشسته و دشمن به میان خاسته بود

بدر شد ماه امید من و روشن دل گشت

گرچه از جور محاق فلکی کاسته بود

شکر معبود همی کردم و گفتم آخر

برسید آنچه دل من ز خدا خواسته بود

 
sunny dark_mode