آن سرو ناز رسته که اندر کنار ماست
سر بر فلک کشیده و فارغ ز کار ماست
پای دلم چو سرو فروشد به خاک مهر
دستی که دستگیر نباشد نگار ماست
در ما نظر فکن ز سر مهر کز غمت
بنگر که خون دیده و دل در کنار ماست
درهم کشیده ابروی چاچی کمان چرا
آشفته جعد زلف تو چون روزگار ماست
آنچ از غمم نسوخت دل آهنین توست
وآنچ از فراق سوخت تن زار زار ماست
آمد نسیم عنبر سارا ز باد صُبح
گویی که نکهت سر زلفین یار ماست
بگذشت و در جهان نظر لطف خود نکرد
و این هم نگفت خسته مسکین نزار ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تمجید از زیبایی و ویژگیهای مثبت یاری نازنینش میپردازد. او به تشبیه سرو ناز و سر بر فلک کشیده اشاره میکند و وضعیت دلش را به پای او فروخته میداند. شاعر از غم و درد جدایی خود میگوید و تاکید میکند که دل آهنین یار تأثیر زیادی از غم او برنمیدارد، در حالی که او به شدت رنج میبرد. همچنین، بوی خوش نسیم صبح را به زلف یار نسبت میدهد و از بیتوجهی یار در عالم شکایت میکند که هیچ توجهی به حال خسته و نزار او نداشته است.
هوش مصنوعی: آن سرو زیبا که در کنار ما قرار دارد، تا بلندای آسمان رفته و از دنیای ما بیخبر است.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و احساسات من همچون سرو آزاد و مستقل به خاک میافتند، فقط دستانی میتوانند مرا نجات دهند که به محبت و حمایت از من پر بوده باشند، و این محبت تنها از طرف محبوب من است.
هوش مصنوعی: به ما نیگاهی کن از سر محبت، تا ببینی که غم تو چگونه چشمان ما را پر از اشک کرده و دل ما را نیز به درد آورده است.
هوش مصنوعی: ابروهای کمانی و درهمکشیده مانند ابروی چاچی، و حالت آشفته و در همریختهی موهای تو، شبیه به روزگار پرآشفتگی و بینظمی ماست.
هوش مصنوعی: دل تو که به سختی و استحکام شناخته میشود، از غم من نشکسته است، اما من و تن ضعیف من از دوری و فراق جان میسپاریم.
هوش مصنوعی: نسیم خوشبویی صبحگاهی به سراغ ما آمده است، گویی عطر دلانگیز موهای محبوب ما را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: گذشت و در دنیا توجهی به ما نکرد و حتی نگفت که ما در چه حال ناگوار و خستهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مقصود ما ز ملک جهان وصل یار ماست
این کار اگر برآید، پس کار کار ماست
ما در میان نار محبت بسوختیم
بعد از فنا مراد دل اندر کنار ماست
هر بلبلی بگلشن ما راه کی برد؟
[...]
خشنود بودن از غمِ عشق تو کار ماست
ز آنرو به غم خوشیم که دیرینه یار ماست
ما را چه غم که در عقب ششدر غمیم
نقش خیال روی تو تا در دوچار ماست
روزی که عیش و ناز ببخشی به عاشقان
[...]
رندی و شب روی به دو عالم چکار ماست
شکرخدا که دلبر عیار یار ماست
در شام زلف یار چه احیا کنیم شب
گوید بروز وصل که شب زنده دار ماست
بر ما چو خضر شد صفت و ذات و اسم و فعل
[...]
آن شمع گلرخان که رخش لاله زار ماست
طوفان آتشی است که در روزگار ماست
تا خوشه چین خرمن صاحبدلان شدیم
تخم محبت همه در کشت و کار ماست
زین آتش نهفته که در خاک میبریم
[...]
عشق توچاره ساز دل بیقرار ماست
درد و غم تو مرهم جان فگارماست
فقر و فناست شیوه رندان جان فشان
در راه عشق هستی و ناموس عارماست
معشوقه باز و رندم و قلاش و پاکباز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.