ز هجر روی تو یارا به کام اغیارم
روا مدار که از دیده خون دل بارم
به بوی وصل تو عمریست تا من مسکین
به جان تو که درین آرزو گرفتارم
مرا سریست که در پای عشقت اندازم
به دست آورمت بخت اگر شود یارم
اگرنه وصل تو باشد امیدواری من
به جان دوست که از هر دو کون بیزارم
به خواب دوش قدش در کنار ما آمد
اگر غلط نکنم آن خیال پندارم
در آرزوی دمی تا برآورم با تو
چو شمع شب همه شب تا به صبح بیدارم
اگر عزیز نداری مرا و خوار کنی
روا مدار خدا را که من تو را دارم
اگرچه لایق وصلت نبوده ام به جهان
ز بهر روز فراقت شبی نگه دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جدایی و آرزوهایش برای وصال معشوق سخن میگوید. او به شدت به عشق معشوق پیوند دارد و از دوری او رنج میبرد. شاعر از درد و احساس خلاء ناشی از دوری و آرزو برای دیدن محبوبش صحبت میکند. او میگوید که ساعتها بیدار میماند و در انتظار لحظهای است که بتواند معشوق را ببیند. همچنین، او به نداشتن لایق بودنش اشاره میکند، اما امیدوار است که روزی بتواند به وصال معشوقش برسد.
هوش مصنوعی: ای دوست، از دوری چهرهات باید مراقب باشی که در دل من غم و اندوهی عمیق وجود دارد و نمیخواهم کسی دیگر در این حال غمانگیز به من آسیب برساند.
هوش مصنوعی: من سالهاست که به بوی وصالت زندگی میکنم و در این آرزو گرفتار شدهام که تنها جانم برای تو بیخبر از رنجهای خودم است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو، خود را فدای تو میکنم و اگر شانس به من روی بیاورد، تو را به دست میآورم.
هوش مصنوعی: اگر امید من به وصالت نباشد، آن وقت به خاطر جان دوستم، از هر دو دنیا متنفرم.
هوش مصنوعی: دیشب در خواب، فکر میکنم قدش در کنار ما بود. اگر اشتباه نکنم، آن فقط یک خیال بود.
هوش مصنوعی: در انتظار لحظهای هستم که با تو باشم، مانند شمعی که در شب روشن است و تا صبح بیخواب میماند.
هوش مصنوعی: اگر من برای تو ارزش ندارم و مرا خوار میکنی، خدا را ناراحت نکن که من هنوز تو را دارم و به تو اهمیت میدهم.
هوش مصنوعی: اگرچه من شایسته وصل تو نیستم، ولی به خاطر روز جداییام، شبی را در این دنیا نگه میدارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.