گنجور

 
جهان ملک خاتون

ز هجر روی تو یارا به کام اغیارم

روا مدار که از دیده خون دل بارم

به بوی وصل تو عمریست تا من مسکین

به جان تو که درین آرزو گرفتارم

مرا سریست که در پای عشقت اندازم

به دست آورمت بخت اگر شود یارم

اگرنه وصل تو باشد امیدواری من

به جان دوست که از هر دو کون بیزارم

به خواب دوش قدش در کنار ما آمد

اگر غلط نکنم آن خیال پندارم

در آرزوی دمی تا برآورم با تو

چو شمع شب همه شب تا به صبح بیدارم

اگر عزیز نداری مرا و خوار کنی

روا مدار خدا را که من تو را دارم

اگرچه لایق وصلت نبوده ام به جهان

ز بهر روز فراقت شبی نگه دارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ازرقی هروی

ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم

زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم

خصایل تو سزاوار مدحتند همه

بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم

چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال

[...]

سوزنی سمرقندی

نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم

به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم

چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم

چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم

لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم

[...]

انوری

خدایگانا سالی مقیم بنشستم

به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم

همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم

همی نگردد کارم نفیر چون دارم

نه ماه دولتم از چرخ می‌دهد نورم

[...]

خاقانی

از آن قبل که سر عالم بقا دارم

بدین سرای فنا سر فرو نمی‌آرم

نشاط من همه زی آشیان نه فلک است

اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم

نه آن کسم که درین دام‌گاه دیو و ستور

[...]

مولانا

نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم

که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم

به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم

که من تو را نگذارم، به لطف بردارم

رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه