به بوی زلف تو دیوانه گشتم
ز خویش و آشنا بیگانه گشتم
ز شادی دور گشتم در فراقت
به درد عشق تو همخانه گشتم
چو شمع جمع جانی در شبستان
از آن رو بر رخت پروانه گشتم
بسی در بحر بی پایان عشقش
به جست و جوی آن دردانه گشتم
چو مرغ زیرکم افتاده در دام
اسیر بند زلف و دانه گشتم
ندیدم یک زمان کام دل از یار
به عشقش در جهان افسانه گشتم
خراب آباد دنیا را وفا نیست
بسی در گرد این ویرانه گشتم
به بوی زلف عنبرساش عمریست
به گرد کوی آن جانانه گشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی به معشوق صحبت میکند. او به خاطر بوی زلف معشوقش دیوانه شده و از خود و نزدیکانش بیگانه گشته است. دوری از معشوق باعث شادی و آرامش او را بر هم زده و به درد عشق و همدردی با آن دچار شده است. شاعر خود را شمعی میداند که در کنار معشوق میسوزد و مانند پروانهای میشود که دور او پرواز میکند. او در جستجوی معشوقش، در دریای عشق غرق شده و مانند پرندهای در دام محبت گرفتار شده است. او به دنبال کام دل از عشقش بوده اما هرگز موفق نشده و در جهان پر از بیوفایی رنج میکشد. در نهایت، شاعر همچنان در جستجوی کوی معشوقش ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر عطر موهایت از خودم و آشنایانم فاصله گرفتم و به حالت دیوانگی درآمدم.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری از شادی، در غم جداییات غرق شدم و به خاطر عشق تو، به درد و رنج این احساس عادت کردم.
هوش مصنوعی: مثل شمعی هستم که جانم در دل شب میدرخشد و به خاطر درخشش تو، مانند پروانه به دور چهرهات میچرخم.
هوش مصنوعی: من مدت طولانی در دل دریای بیپایان عشقش به دنبال آن گوهر گرانبها گشتم.
هوش مصنوعی: مانند پرندهای که در دام افتاده و در چنگال زلف و دانه گرفتار شدهام، احساس میکنم.
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم یک لحظه به آرزوی قلبیام از معشوق برسم، بنابراین در دنیای عاشقانه به داستانها و افسانهها پناه بردم.
هوش مصنوعی: دنیا به نوعی ویرانه است که وفا و دوستی در آن وجود ندارد، و من در این خرابی به جستجوی چیزهای پایدار و دلپذیر پرداختم.
هوش مصنوعی: از بوی موهای خوشبو و عطرآگین محبوبم سالهاست که در اطراف خیابان و محلهاش پرسه میزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی با رند درمیخانه گشتم
در آخر از همه بیگانه گشتم
بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چیان کاهل بدم کان را نگویم
[...]
چنان در عشق او دیوانه گشتم
که در دیوانگی افسانه گشتم
ز عشقت تا ز خود بیگانه گشتم
میان عالمی افسانه گشتم
ز روی شوق جانان در شبستان
به شمع روی او پروانه گشتم
ز زنجیر دو زلفت ای دلارام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.