صبا برو ز بر من به سوی آن دلدار
بپرسش از من مسکین خسته دل بسیار
مپیچ در سر زلفین عنبرآسایش
نسیم آن ز سر زلف خود به باد بیار
بگو که بر من آشفته حال رحمت کن
که شد به تیغ فراق تو خاطرم افگار
ز خورد و خواب برآمد دلم به هجرانت
ترحّمی بکن آخر به دیده ی خونبار
مکن که عادت تو نیست مردم آزاری
تو نور دیده ی مایی نخواهمت آزار
تو فارغی ز من خسته ی پریشان حال
که خوش به خواب صبوحی و من ز غم بیدار
چرا به حال جهان التفات می نکنی
به حرمت هر دو جهان را به لطف دوست بدار
تو حال زار دل ما مگر نمی دانی
که شد دلم به فراق تو از جهان بیزار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساساتی عمیق و غمگین عاشقانه است. شاعر از صبا میخواهد که به دلدار برود و از حال خسته و آشفتهاش بگوید. او از دلدار میخواهد تا دلش را به رحم آورد و از دوری او رنج میبرد. شاعر به درد و رنجی که ناشی از فراق است اشاره میکند و از دلدار درخواست میکند که به حال زار او توجه کند، چرا که او در مقابل درد و غم تنهاست و دلش از فراق معشوق بیزار شده است. این شعر به عمق عشق و درد ناشی از جدایی میپردازد و حسرت و longing را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی، تو را میفرستم تا به سوی محبوبم بروی و از حال نابسامان من که دلزده و خستهام، خبری بگیری.
هوش مصنوعی: با نسیم ملایم، موهای خوشبو و نرم خود را به باد بسپار تا آرامش و راحتی را به من هدیه کنی.
هوش مصنوعی: بگو که بر من رحمت کن و در کنارم باش، زیرا جدایی تو باعث شده که دلم بسیار درد ببیند و آشفته خاطر شوم.
هوش مصنوعی: دلستم از خواب و خوراک بیدار شدم و به خاطر دوری تو دلم آشفته است. آخر، کمی به حال من رحم کن و بر من ببخشای، که چشمانم از گریه پر خون شده است.
هوش مصنوعی: تو که عادت به آزار مردم نداری، من هم تو را دوست دارم و نمیخواهم به تو آسیبی برسانم.
هوش مصنوعی: تو از من که در دل turmoil و بیخواب هستم، بیخبر و خوشحال هستی، چون در خواب شیرینی غرق شدهای؛ اما من به خاطر درد و غم، بیدارم.
هوش مصنوعی: چرا به وضع و حال دنیا توجه نمیکنی؟ باید به خاطر محبت دوست، به هر دو جهان احترام بگذاری و آنها را دوست بداری.
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که حال دل ما چقدر خراب است؟ به خاطر جدایی تو، از این دنیا دلزده و ملول شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.