گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

بسا دلی که به زلف تو پای در بندند

گر از تو باز ستانند با که پیوندند

دلم ببردی و خون جگر خوری تا کی

مکن مکن که چنین جور از تو نپسندند

نمی رود ز خیالم خیال طلعت دوست

چرا که مهر رخش در دل من آکندند

ز بوستان وفاداری ای مسلمانان

مگر که شاخ محبّت ز بیخ برکندند

جواب تلخ شنیدیم از آن لب شیرین

نمک به ریش من خسته دل پراکندند

دل شکسته ی بیچاره هیچ می دانی

که عاشقان رخ همچو ماه او چندند

منم شکسته دلی در جهان و گویندم

چرا ز چشم عنایت ترا بیفکندند