تا چند ز هجرت دلم ای یار بنالد
بی روی تو شب تا به سحر زار بنالد
از حسرت لعل شکرین تو چو طوطی
در بند قفس گشته گرفتار بنالد
هر شب به سر کوی تو از درد جدایی
فریادکنان از غم دلدار بنالد
باور نتوان داشت از او لاف محبّت
گر عاشق گل در چمن از خار بنالد
روزی که قدم رنجه کنی بر سر بیمار
معذور همی دار چو بیمار بنالد
چندان ز غم عشق تو ای دوست بنالم
کز سوز دل من در و دیوار بنالد
هر شب ز غم هجر تو تا صبح بنالم
چون مرغ سحر در غم گلزار بنالد
چون کار جهان بی ستمی نیست همی ساز
کان یار نخوانند که از یار بنالد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و غم جدایی و فراق محبوب صحبت میکند. او میگوید که در غیاب یار، دلش به شدت مینالد و شبها تا صبح به خاطر حسرت دیدار او گریان است. شاعر خود را در قفسی چون طوطی میداند که از دوری یار رنج میبرد و احساس میکند که هیچکس نمیتواند درد عشق او را درک کند. او آرزو دارد که یارش یک بار به سراغش بیاید و از او عذرخواهی کند. در نهایت، شاعر از ناراحتی و غم عشق میگوید که آنقدر عمیق است که دیوارها نیز از سوز دل او ناله میکنند.
هوش مصنوعی: تا کی باید دلم به خاطر دوری تو ناراحت باشد؟ بیتو شبها تا صبح در اندوه به سر میبرد.
هوش مصنوعی: حسرت دیدن لبی شیرین و زیبا، مانند طوطیای که در قفس محبوس است، مرا به یاد میآورد و با دلتنگی از این وضعیت ناله میکنم.
هوش مصنوعی: هر شب در نزدیکی تو، از درد دوری فریاد میزنم و با اشتیاق از غم عشق تو ناله میکنم.
هوش مصنوعی: نمیتوان به ادعای محبت او اعتماد کرد، زیرا حتی اگر عاشق گل باشد، باز هم از خارها شکایت میکند.
هوش مصنوعی: روزهایی که بر سر بیمار حاضر میشوی، مثل بیماری که در حال ناله است، باید با مهربانی و لطافت او را در آغوش بگیری و آرامش بدهی.
هوش مصنوعی: به خاطر غم عشق تو، ای دوست، آنقدر ناله کنم که از شدت درد دل من، دیوارها و فضای اطراف نیز به ناله درآیند.
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر جدایی تو تا صبح گریه میکنم، مانند پرنده سحر که در غم گلها ندا سر میدهد.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کاری بدون ظلم و ستم نیست، بنابراین به آنچه در دل داریم و از دوست میخواهیم، توجه نکنیم، زیرا ممکن است آن دوست هم از ما ناراحت باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد
از غم دل دیوانه من زار بنالد
هر گه که به گوشش برسد ناله زارم
بر درد من سوخته دل زار بنالد
بر سوزش من جان زن و مرد بسوزد
[...]
یارش نتوان گفت که از یار بنالد
واندل نبُود کز غم دلدار بنالد
گر بند نهد دشمن و گر پند دهد دوست
مشتاق گل آن نیست که از خار بنالد
چون یار بدست آیدت از غیر چه نالی
[...]
چون مرغ سحر در غم گلزار بنالد
از غم دل دیوانه من زار بنالد
هر کس که به گوشش برسد ناله زارم
بر درد من سوخته بسیار بنالد
بر سوزش من جان زن و مرد بسوزد
[...]
هر شب ز غمت بس که دلم زار بنالد
از ناله زارم در و دیوار بنالد
بی روی تو نالد دل ازین سینه صد چاک
چون مرغ قفس کز غم گلزار بنالد
آه از دل سخت تو که یک ره نکنی گوش
[...]
بر سبط نبی گنبد دوار بنالد
شمس و قمر و ثابت و سیار بنالد
ظلمی که بر او رفت یقین تا به قیامت
نبود عجبی گر در و دیوار بنالد
چون حنجر او شمر برید از دم خنجر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.