گنجور

 
جهان ملک خاتون

اگرچه بر دلم از هجر صد ستم باشد

ولی امید وصال ار بود چه غم باشد

وگرچه خسته و زاری دلا مباد آن روز

که سایه غم او از سر تو کم باشد

قدم به پرسش بیمار نه که خواهم کرد

هزار جان گرامی فدا گرم باشد

دلم ز روز فراقت به جان رسید کنون

گرش به وصل نوازی شبی کرم باشد

کجا به حال گدایان نظر کنی شاها

تو را که ملک سلیمان و جام جم باشد

همیشه پشت مرادم به زیر بار فراق

هلال‌وار چو ابروی دوست خم باشد

کسی که بر در وصل تو جان دهد چو جهان

میان حلقهٔ عشّاق محترم باشد

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
حسین خوارزمی

کسی که شیفته روی آن صنم باشد

ز طعن و سرزنش دشمنش چه غم باشد

برای دیدن دیدار دوست از دشمن

توان کشیدن اگر صد هزار الم باشد

بهیچ رو ز در او نمیروم باری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه