گنجور

 
جهان ملک خاتون

یک دم مرا ز صحبت جانان گزیر نیست

غیر از خیال قامت او در ضمیر نیست

از پا درآمدم ز فراقت ستمگرا

لیکن چه چاره چونکه غمت دستگیر نیست

ای پادشاه حسن و لطافت بگو چرا

هیچت نظر ز لطف به حال فقیر نیست

مشکل که جان و سر بنهادیم در غمت

وز من ببین نگار که منت پذیر نیست

گویند رو به ترک بت بی وفا بگوی

گفتم نمی توان که بتم را نظیر نیست

هستند دلبران به جهان بس ولی مرا

در چشم جان چو حسن رخش دلپذیر نیست

گفتم جهان و جان کنمش پیش کش ز شوق

لیکن ورا نظر به متاعی حقیر نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

ای آنکه مر ترا بجهان در نظیر نیست

آنکو خطر نیافت ز فیضت خطیر نیست

ای یادگار آنکه نبودش نظیر کس

ای دلفروز آنکه کس او را نظیر نیست

تو ماه روزگاری و او میر روزگار

[...]

خاقانی

دردی است درد عشق که درمان‌پذیر نیست

از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست

شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او

حلقه‌یْ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست

گفتا به روزگار بیابی وصال ما

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

طفلی و مرد عشق تو گردون پیر نیست

جانی و هیچکس را از جان گزیر نیست

خونم به یک کرشمهٔ ابرو بریختی

آنی که با کمان تو حاجت به تیر نیست

حسنت خطی نوشت علی الوجه کز خوشی

[...]

امیرخسرو دهلوی

شب نیست کز تو بر سر هر کو نفیر نیست

و اندیشه تو در دل برنا و پیر نیست

صد سر فدای پای تو باد، ار چه در حرم

تو می روی و خون کست پایگیر نیست

بی رحم وار چند زنی غمزه بر دلم

[...]

ابن یمین

ای سروریکه در ره مردی و مردمی

رستم ترا مقابل و حاتم نظیر نیست

گر زخم تیغ دست ترا خستگی رساند

بشنو که هیچ عذر جز این دلپذیر نیست

دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه