بو که آن ماه من اندر چمن آید روزی
حال زار منش اندر نظر آید روزی
گرچه پیچید عنان از من بیچاره به خشم
خبری زان بت بدخو مگر آید روزی
ورچه مستست چو آن نرگس رعنا همه روز
بو کز آن بی خبری با خبر آید روزی
با کمان خانه ابروت .......
تیر آه دل من با سپر آید روزی
تا به کی در ظلمات شب هجران باشم
آفتابی مگر از وصل برآید روزی
گل بستان امید من خون گشته جگر
مگر از آب دو چشمم به سرآید روزی
من به بوی کرمش گرد جهان می گردم
کز در لطف مگر باز درآید روزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من این رنج و غم آخر به سر آید روزی
لب من بر لب آن خوش پسر آید روزی
گر چه دورم زبر یار بدان خرسندم
که مرا زو به سلامت خبر آید روزی
ضربت هجر همی خسته کند جان مرا
[...]
صبح وصل از افق مهر بر آید روزی
وین شب تیره ی هجران بسر آید روزی
دود آهی که بر آید ز دل سوختگان
گرد آئینه ی روی تو در آید روزی
هرکه او چون من دیوانه ز غم کوه گرفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.