گنجور

 
جهان ملک خاتون

به دردی دل گرفتارست باری

که درمان نیستش جز وصل یاری

طبیبانم دوا گفتند از آن لب

که هست او نازنینی گلعذاری

مگر درد دلم زان لب شود خوش

که گل با شکّرش بودست کاری

مسلمانان چه تدبیرم که نگرفت

دو دست بخت من یک شب نگاری

چه باشد گر چو سرو ناز روزی

ز لطف خود کند بر ما گذاری

مگر بر دیده مالم خاک پایت

که بر دل دارم از هجران غباری

به فریادم رس ای دلبر کزین بیش

ندارم طاقت هجر تو باری

جوابم داد کای بیچاره هیهات

به وصلم تا که باشد بختیاری

اگر بختم دهد یاری به وصلت

جهان را نیز باشد بخت یاری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

جهان را نیست جز مردم شکاری

نه جز خور هست کس را نیز کاری

یکی مر گاو بر پروار را کس

جز از قصاب ناید خواستاری

کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
باباطاهر

به‌مو واجی چرا ته بیقراری

چو گل پروردهٔ باد بهاری

چرا گردی به‌کوه و دشت و صحرا

به‌جان او ندارم اختیاری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
انوری

ندارم جز غم تو غمگساری

نه جز تیمار تو تیمارداری

مرا از تو غم تو یادگارست

از این بهتر چه باشد یادگاری

بدان تا روزگارم خوش کنی تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه