گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای سواد دیده‌ام روی چو ماه

دل گرفته در سر زلفت پناه

با رخ چون ماه و قد همچو سرو

وز دو ابروی کج و چشم سیاه

با قد چون یاسمین و لعل لب

یک جهت کردم بدان زلف دوتاه

این همه مکر و فسون کرد او به چشم

تا به افسونم ببرد آخر ز راه

اَبروی فتّان و چشم مست تو

خون ما آخر بریزد بیگناه

سرو سیم اندام را در بوستان

گو ز روی لطف کن در ما نگاه

تا شود چون کیمیا خاکی تنم

زان نظر جانا ز کام نیک خواه

بر سر خاکم گذر کن تا ز مهر

رُسته بینی یک جهان مهر گیاه

یک نظر بر ما فکن از روی لطف

چون تویی بر هر دو عالم پادشاه

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
انوری

ای ممالک را مبارک پادشاه

ای سزای خاتم و تخت و کلاه

تیغ خونخوارت پذیرفتار فتح

عفو جان‌بخشت خریدار گناه

روز کوشش بحر گردون کر و فر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
خاقانی

گنج عمری داشتی خاقانیا

کم کم از گنج تو گم شد آه آه

شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید

شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه

در زیان عمر یکسانند خلق

[...]

امامی هروی

ای جهانت بر جهانداری دلیل

وی خدایت بر خداوندی گواه

وی ز مهر سایه ات خورشید روی

در جهان، آورده هر روزی پگاه

هم جهان جاه را انصاف و امن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه