ای صبا نیست به عالم چو قدش سرو روان
تو برو وز من خاکیش سلامی برسان
چون سلامش برسانی ز من خسته بگو
که مرا از غم ایام فراقت برهان
یا رب آن شب چه شبی باشد و آن روز چه روز
که درآید ز در بخت من آن سرو روان
آفتابست رخ روشن جان پرور تو
تا به کی ذرّه صفت از تو شوم سرگردان
دل فکندم به بلای سر زلفت بازآی
تا کنم در سر کار تو سر و جان جهان
بلبلا باد صبا گل ز تو بربود و برفت
چاره ای نیست بجز صبر برو قصّه مخوان
گفتم آن دلبرم از روی کرم بازآید
واپس آمد چو بدیدیم همان بود همان
بود در خاطر من کاو ز جفا برگردد
بر وفا و کرم دوست نه این بود گمان
رحمتی بر من دلخسته کن ای بی رحمت
گر به دل دوست نداری تو بدارم به زبان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف محبوبی میپردازد که همچون سروی خوش قامت است. او از صبا میخواهد تا سلامش را به محبوب برساند و از او میخواهد که او را از غم جدایی نجات دهد. شاعر به شدت به یاد محبوبش است و آرزو میکند که روزی دوباره او را ببیند. او از احساس دلتنگی و سرگردانیاش در عشق سخن میگوید و از محبوب میخواهد که رحمتی بر او کند و به او بازگردد، هرچند که امیدوار است که محبت و وفا از محبوبش دریافت کند. در نهایت، او به ناامیدی خود از وفای دلبر اشاره میکند و از بیرحمی او مینالد.
هوش مصنوعی: ای نسیم، در عالم کسی به زیبایی قامت او نیست. برو و از من، که خاک پای او هستم، سلامی به او برسان.
هوش مصنوعی: وقتی که سلامش را به او برسانی، از طرف من که خستهام، بگو که مرا از غم و اندوه دوریات آزاد کند.
هوش مصنوعی: خدایا، آن شب و آن روز چه شب و روزی خواهد بود که آن دختر زیبا و دلربا از در زندگیام وارد شود.
هوش مصنوعی: صورت نورانی تو همانند آفتابی است که جانها را پرورش میدهد. تا چه زمانی من باید مانند ذرهای به دور خود بچرخم و از تو دور باشم؟
هوش مصنوعی: دل را به تو سپردم و گرفتار زیباییهای تو شدم، بیا تا در کار تو، جان و دل خود را فدای عشق تو کنم.
هوش مصنوعی: پرنده خوش صدا، نسیم صبحگاهی، گل را از تو گرفت و رفت. چارهای جز صبر کردن نیست، پس داستان را نگو.
هوش مصنوعی: به او گفتم که محبوبم بخاطر لطفش به من برمیگردد، اما زمانی که دوباره او را دیدم، متوجه شدم که همانطور است که بود.
هوش مصنوعی: در ذهن من این فکر بود که کسی که به من سختی رسانده، به محبت و نیکویی برمیگردد، اما این انتظار درست نبود.
هوش مصنوعی: ای بیرحم، به من که دل شکستهام رحم کن. اگر به دل دوستم محبت نداری، لااقل به زبانی که به من بگویی محبت کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نتوان کردازین بیش صبوری نتوان
کار از آن شد که توان داشتن این راز نهان
با چنین حال زمن صبرو نهان کردن راز
همچنان باشد کز ریگ روان آب روان
تو ندانی که مراکارد گذشته ست ز گوشت
[...]
دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان
رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان
رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او
زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان
گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک
[...]
گذری گیر از آن پس به سوی لالهستان
طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان
هریکی همچو یکی جام دروغالیهدان
بالش غالیه دانش را میلی به میان
گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان
بگل و آب روان تازه بود جان جهان
هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار
هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان
سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار
[...]
عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان
وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان
نوبت باده و چنگ طربانگیز رسید
نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران
کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.