گنجور

 
جهان ملک خاتون

در سرم هست که سر در سر کار تو کنم

جان نخواهم که بود بی رخ تو در بدنم

سالها تا شب هجران تو بر من گذرد

که ز درد غم عشقت مژه بر هم نزنم

به دو چشم تو که چون زلف تو بر ماه رخت

هردم آشفته و شوریده و بی خویشتنم

سر تسلیم چو حکمست مرا اندر پیش

لیکن ای دوست دمی چون بنوازی نزنم

به خیال قد و رخسار تو در فصل بهار

اتّفاقاً گذر افتاد به سوی چمنم

سرو دیدم که به بالای جهان می نازید

گل رخ از غنچه برون کرد که ماه سمنم

گفتم ای باد صبا زود بدم تا بر دوست

گر مجالی بود آنجا که بگویی سخنم

گو که من بی رخ زیبا و قد رعنایت

گل کجا می برم و سرو روان را چکنم

زود بشتاب که گر بر سر خاکم گذری

از تف آتش دل سوخته یابی کفنم

یاد لعل لب تو پیش شکر می کردم

نیشکر دست برآورد و بزد بر دهنم

پیش لعل لبت ار غنچه دهن بگشاید

بزنم بر دهن او همه درهم شکنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم

تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم

تا شکمشان ندرم، تا سرشان برنکنم

تا به خونشان نشود معصفری پیرهنم

سوزنی سمرقندی

ای خداوند یکی شاعر ساده سخنم

بمزاح است گشاده همه ساله دهنم

با ندیمان تو عشرت زنم و ربح کنم

نه ندیمان تو . . . لند و بدیشان شکنم

بلکه خود را بندیمان تو می برفکنم

[...]

خاقانی

یارب از عشق چه سرمستم و بی‌خویشتنم

دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم

گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی

بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم

نگذارم که جهانی به جمالش نگرند

[...]

سید حسن غزنوی

دوستکامی که در آفاق چنان نیست منم

زانکه پرورده مخدوم زمانه حسنم

بلبل نعمت فضلم چو علی وچه عجب

که شکفته است گل خلق نبی در چمنم

این کم از شعر عمادیست اگر با شش ماه

[...]

عطار

چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم

بی خبر عمر به سر می‌برم و دم نزنم

نا پدیدار شود در بر من هر دو جهان

گر پدیدار شود یک سر مو زانچه منم

مشکل این است که از خویشتنم نیست خبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه