گنجور

 
ایرج میرزا

ندانم از چه به هر جا که لفظ کار آید

ردیف آن را فی الفور لفظ بار کنند

برای آن که چو گاری به دستشان افتاد

بر آن سرند که تا بار خویش بار کنند

پیاده های سپاهی به شهر ما هر یک

به یک کرشمه همی کار صد سوار کنند

برای بردن اسب و درشکۀ مردم

بیا ببین که چه جفت و کلک سوار کنند

به جای آن که نشینند و حرف شعر زنند

چه خوش بُوَد که نشینند و فکر کار کنند

در آن محیط که باقیست نام خواجه و شیخ

چگونه اهل ادب بر من افتخار کنند

سخن سرایی را در دولت ذکاءالملک

همه به ایرج بی کاره واگذار کنند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

نه طور منصب شاهان بود که بیع و شری

به قصد کسب معاش خود اختیار کنند

چو شاه پیشه کند کار تاجران جهان

تو خود بگو که دگر تاجران چه کار کنند

صامت بروجردی

زارض ماریه چون سوی شام یار کنند

چو کودکان مرآ بر شتر سوار کنند

ایرج میرزا

ندانم از چه به هرجا که لفظ کار آید

ردیف آن رافی الفور لفظ بار کنند

برای آنکه چو کاری بدستشان افتاد

بر آن سرند که تا با خویش بار کنند

پیاده های سپاهی به شهر ماهر یک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه