خسته هجر گشته ام با تو وصالم آرزوست
تیره شده است چشم من نور جمالم آرزوست
از تف کار عشق جان سوخت بنار تشنگی
از لب روح بخش تو آب زلالم آرزوست
بی تو حرام شد مرا با دگری نفس زدن
از نفس مبارکت سحر حلالم آرزوست
بی تو خیال شد تنم و ز هوس خیال تو
نیست خیال خواب و خور آب خیالم آرزوست
دام خطت بمرغ دل گفت اسیر چون شدی
گفت از آنکه دمبدم دانه خالم آرزوست
در دل بحر اشک خود غوطه همیخورم از آنک
دیدن آن دو رشته عقد لئالم آرزوست
گرچه وصال او حسین آرزوئی است بس محال
آرزو را چو عیب نیست چونکه وصالم آرزوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.