ترک مه پیکر من تا که برفت از بر من
دور از آن روی ندانم که چه شد بر سر من
تا جدا گشت ز من آن که چو جان است مرا
واله و خسته و زار است دل غم خور من
چشم من هیچ شبی خواب نگیرد ز غمش
تا به خوناب جگر تر نکند بستر من
قصه غصه من گر برسانند به دوست
بی گمان رحم کند بر دل من دلبر من
دوست از حالت من فارغ و از دوری او
به فلک میرسد از سوز جگر آذر من
دل چه باشد که ز دلدار دریغش دارند
خاصه از یار سمن بوی پری پیکر من
روز و شب ورد همام است که ناگه روزی
جان برافشانم اگر دوست درآید بر من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر اندوه و عاطفه شاعر نسبت به یار محبوبش است که از او جدا شده است. شاعر از درد فراق و غم ناشی از دوری میگوید و آن را مانند مرگی دردناک توصیف میکند. او هر شب به خاطر این جدایی خوابش نمیبرد و دلش به شدت آزرده است. شاعر آرزو دارد که اگر داستان غمش به محبوبش برسد، او به حالش رحم کند. در نهایت، او بیان میکند که در نتیجه این غم و دوری، ممکن است جانش را از دست بدهد اگر یار یک روز نزد او بازگردد.
هوش مصنوعی: وقتی که او، با چهرهی زیبا و دلربایش، از پیش من رفت، از آن لحظه نمیدانم چه بر سر من آمد.
هوش مصنوعی: وقتی آن کسی که برای من مثل جان است از من دور شد، دل من پر از غم و اندوه و خستگی شد.
هوش مصنوعی: چشم من هرگز در هیچ شبی به خاطر غمش نمیتواند بخوابد تا اینکه دلدردی در من ایجاد کند و بستر خوابم را به خون خالی کند.
هوش مصنوعی: اگر غم و داستان من را به محبوبم منتقل کنند، بدون شک او بر دل من رحم خواهد کرد.
هوش مصنوعی: دوست به حال من توجهی ندارد و بیخبر از دوریاش، به آسمان میرسد و از درد دل من به آتش میافتد.
هوش مصنوعی: دل چیست که از محبوب چیزی از آن دریغ کنند، به ویژه وقتی که یار همچون پری بوئی دلانگیز و زیبایی دارد؟
هوش مصنوعی: روز و شب در حال دعا و ناله هستم که ناگاه روزی ممکن است جانم را فدای عشقم کنم، اگر دوستی وارد زندگیام شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من
که دمم بیدم تو چون اجل آمد بر من
دل چو دریا شودم چون گهرت درتابد
سر به گردون رسدم چونک بخاری سر من
خنک آن دم که بیاری سوی من باده لعل
[...]
ای خوش آن باد که از کوی تو آید بر من
مشت خاک درت باز نهه بر سر من
نفروزد شبم از مه که فتد بر در و بام
خانه روشن کن و چون شمع درآ از در من
تیره جانیست دل سوخته بر دیده نشین
[...]
سوخت محرومی دیدار چنان پیکر من
که زهم ریزد اگر دل طپد اندر بر من
تو مرا سوزی و من سوزم از من غم که مباد
باد بیرون برد از کوی تو خاکستر من
آن قدر گریه کنم کاب به افلاک رسد
[...]
سیلانی بکن ای چشمه چشم تر من
نوجوان اکبر من
خرم آن دم که نشنید بت من در بر من
شاد بی او نشوداین دل غم پرور من
زلف دلدار مرا خاصیت پر هماست
پادشاهی کنم ار سایه زند بر سر من
ای صبا حال دلم را بر دلدار بگوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.