گنجور

 
هلالی جغتایی

مشتاق درد را به مداوا چه احتیاج؟

بیمار عشق را به مسیحا چه احتیاج؟

چون جلوه‌گاه سبزخطان شد مقام دل

ما را دگر به سبزه و صحرا چه احتیاج؟

تا کی به ناز رفتن و گفتن که: جان بده؟

جان می‌دهم، بیا، به تقاضا چه احتیاج؟

چون ما فرح ز سایهٔ قصر تو یافتیم

ما را به فیض عالم بالا چه احتیاج؟

واعظ، ملالت تو به بانگ بلند چیست؟

آهسته باش، این همه غوغا چه احتیاج؟

تا چند بهر سود و زیان درد سر کشیم؟

داریم یک سر، این همه سودا چه احتیاج؟

دور از تو خو گرفته هلالی به کنج غم

او را به گشت باغ و تماشا چه احتیاج؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حزین لاهیجی

با رنگ لعلی تو، به صهبا چه احتیاج؟

با نرگست، به ساغر و مینا چه احتیاج؟

قامت نهال و چهره گل و طره یاسمین

گلشن تویی، تو را به تماشا چه احتیاج؟

خون هزار دل ز لبت موج می زند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه