دگرم بسته آن زلف سیه نتوان داشت
آن چنانم که بزنجیر نگه نتوان داشت
تاب خیل و سپه زلف و رخی نیست مرا
روز و شب معرکه با خیل و سپه نتوان داشت
تا کی آن چاه ذقن را نگرم با لب خشک؟
این همه تشنه مرا بر لب چه نتوان داشت
دیده بر بستم و نومید نشستم، چه کنم؟
بیش ازین دیده بامید بره نتوان داشت
با وجود رخ او دیدن گل کی زیباست؟
پیش خورشید نظر جانب مه نتوان داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس ناامیدی و کلافگی شاعر است. او به زیبایی معشوق خود اشاره میکند و میگوید که نمیتواند از زلف و چهرهاش فاصله بگیرد. شاعر احساس میکند که به زنجیری بسته شده و نمیتواند از این وضعیت رهایی یابد. او از تشنگی و انتظار برای دیدار معشوقش lament میکند و به این نتیجه میرسد که با وجود زیباییهای دیگر، هیچ چیز نمیتواند جایگزین عشق او شود. در نهایت، شاعر بیان میکند که وقتی چهره معشوق در کنار زیباییهای دیگر است، دیدن آنها بیفایده است.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم در برابر آن موهای سیاه تسلیم شوم، زیرا حالتی دارم که مانند زنجیر نمیتوانم در آن خود را کنترل کنم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم تحمل زیبایی و جاذبهی زلف و چهرهات را داشته باشم. روز و شب در این معرکه، نمیتوانم با این زیباییها مقابله کنم.
هوش مصنوعی: تا کی باید با لب خشک به این چاه نگاه کنم؟ این همه تشنهام، ولی نمیتوانم حتی یک قطره آب بر لب بیاورم.
هوش مصنوعی: چشمهایم را بستهام و ناامید نشستهام، چه بگویم؟ بیشتر از این نمیتوانم با امید به دنیا نگاه کنم.
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی چهره او، دیدن گلها چه معنایی دارد؟ چگونه میتوان به ماه نگاه کرد در حالی که خورشید وجود دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.